مدیوملغتنامه دهخدامدیوم . [ م ِ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) واسطه . || کسی که واسطه ٔ احضار ارواح شود. (از فرهنگ فارسی معین ).
مدوملغتنامه دهخدامدوم . [ م ُ دَوْ وِ ] (ع ص ) آرام کننده . فرونشاننده .(ناظم الاطباء). فرونشاننده ٔ جوشش دیگ یا چیزی . (آنندراج ). نعت فاعلی است از تدویم . رجوع به تدویم شود.
مدوملغتنامه دهخدامدوم . [ م ِدْ وَ ] (ع اِ) چوبکی است که بدان جوشش دیگ فرونشانند. مدوام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
مذیوملغتنامه دهخدامذیوم . [ م َذْ ] (ع ص ) مذیم . (اقرب الموارد) (متن اللغة). معیوب . رجوع به مذیم و مذؤم شود.
مذؤوملغتنامه دهخدامذؤوم . [ م َ ئو ] (ع ص ) خردو حقیر داشته شده . (از آنندراج ). آنکه او را بد گفته شده است . (فرهنگ خطی ). عیب کرده شده . خوار و حقیر شده . رسوا. (ناظم الاطباء). رجوع به مذیوم و مذئوم شود.
کاردکلغتنامه دهخداکاردک . [ دِ ] (اِخ ) هیپولیت ریوای مشهور به آلن نویسنده ٔ فرانسوی متولد در لیون (1804 - 1869 م .). مؤلف «کتاب ارواح » و «کتاب مدیوم ها» .
متوسطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت توسط، میانی، میانه، اوسط، وسطی، مرکزی بینابین، حدوسط، مدیوم، معتدل، معمولی، ملایم، بینبین عادی، نرمال میانهحال بیطرف متوسطالقامه
میانجیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ترک، واسطه، حَکَم، داور، عاقد، دلال، دلالمحبت، دلاله، محلل، کارچاقکن، مدیوم، رابط عالم غیب، پایمرد تعدیل کننده
محیطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ، پیرامون، دور، دوروبر، گرداگرد، طولوعرض، محدوده، طرف، مجاورت جو، متن حاشیه، کناره، لبه، دور، گرد، اطراف، اکناف، اطرافواکناف، حدود، محیط بیرونی، حوالی، جوانب زمینه، پسزمینه رسانه، مدیوم، رسانۀ گروهی (جمعی)، پخش رسانهای محفل هامش رسانا، جسم هادی محاصره، احاطه محیط زیست، محیط طبیعی، زی