مذاهبلغتنامه دهخدامذاهب . [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مَذْهَب . رجوع به مذهب شود : در این که گفتم معما و تأویل نیست به هیچ مذهب از مذاهب که استعمال رخصت می کند. (تاریخ بیهقی ص 318). کسی را در اختلاف مذاهب و تنازع مناصب مجال نماند. (ترجمه ٔ
مداعبلغتنامه دهخدامداعب . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) مزاح کننده . (ناظم الاطباء).نعت فاعلی است از دعب . رجوع به دعب و مداعبه شود.
تاریخ مذاهبلغتنامه دهخداتاریخ مذاهب . [ خ ِ م َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تاریخی که از مذاهب مختلف بحث کند. رجوع به تاریخ ادیان شود.
مذاوبلغتنامه دهخدامذاوب . [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ مِذْوَبَة، به معنی مغرفة. (از اقرب الموارد). رجوع به مذوبة شود.
مضهبلغتنامه دهخدامضهب . [ م ُ ض َهَْ هََ ] (ع ص ) لحم مضهب ؛ بریان نیم پخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). گوشت نیم پخته و نیم بریان . (ناظم الاطباء). گوشت نه بس بریان . (مهذب الاسماء). || و یا گوشت پاره پاره کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد
مذهبلغتنامه دهخدامذهب . [ م ُ ذَهَْ هََ ] (ع ص ) زراندودکرده شده . (غیاث اللغات ). مطلی . زرداندود. زرین . به زرکرده . مزوق .مزخرف . ذهیب . زرنگار. (یادداشت مؤلف ) : سپید است دستار لیکن مذهب سیاهست جبه ولی رنگ بسته . خاقانی .سلطان
تاریخ مذاهبلغتنامه دهخداتاریخ مذاهب . [ خ ِ م َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تاریخی که از مذاهب مختلف بحث کند. رجوع به تاریخ ادیان شود.
تاریخ مذاهبلغتنامه دهخداتاریخ مذاهب . [ خ ِ م َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تاریخی که از مذاهب مختلف بحث کند. رجوع به تاریخ ادیان شود.