مذبحلغتنامه دهخدامذبح . [ م َ ب َ ] (ع اِ) جای قربانی کردن . (منتهی الارب ). مکان ذبح . (اقرب الموارد)(از متن اللغة). قربانگاه . آنجا که گوسپند و جز آن ذبح کنند. || آنچه زیر حنک باشد از حلق . (از متن اللغة). آنجای از حلقوم گوسفند و جز آن که هنگام ذبح ببرند. آنجای گلوی حیوان حلال گوشت که حیوان
مذبحلغتنامه دهخدامذبح . [ م ِ ب َ ] (ع اِ) آنچه بدان ذبح کنند. (منتهی الارب ). کارد.(مهذب الاسماء). آلت ذبح . (متن اللغة). ج ، مَذابِخ .
مذبحلغتنامه دهخدامذبح . [ م ُ ذَب ْ ب ِ ] (ع ص ) کشنده . ذبح کننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از تذبیح . رجوع به تذبیح شود. || کسی که پشت راگسترد و سر را پست کند. (آنندراج ). آنکه در رکوع سرش را بدان حد فرودآورد که از پشتش فروتر قرار گیرد. یا آن مدبح [ با دال مهمله ] است . (از متن اللغة)
مدبحلغتنامه دهخدامدبح . [ م ُ دَب ْ ب ِ ] (ع ص ) کسی که لازم گیرد خانه را و جدا نشود از آن . (آنندراج ) (از متن اللغة). مقیم در خانه . (ناظم الاطباء). رجوع به تدبیح شود. || سر پست فرودآورنده در رکوع و جز آن . آنکه سر فرودمی آورد. (ناظم الاطباء). رجوع به تدبیح شود. || گسترنده پشت را. (آنندراج
مدبةلغتنامه دهخدامدبة. [ م َ دَب ْ ب َ ] (ع ص ) ارض مدبة؛ زمین خرسناک . (منتهی الارب ). زمینی که در آن خرس فراوان باشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
مدبیةلغتنامه دهخدامدبیة. [ م َ بی ی َ ] (ع ص ) ارض مدبیة؛ زمین ملخ خورده . (منتهی الارب ). مدبوة. مجرودة. (اقرب الموارد). زمینی که گیاهش را ملخ خورده است . (از متن اللغة).
مدبیةلغتنامه دهخدامدبیة. [ م ُ ی َ ] (ع ص )ارض مدبیة؛ زمین ملخناک و مورچه ناک . (از منتهی الارب ). مدباة. پرملخ . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
باب المذبحلغتنامه دهخداباب المذبح . [ بُل ْ م َ ب َ ] (اِخ ) دروازه ایست به بغداد. (تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 214 س 8).