مذلتلغتنامه دهخدامذلت . [ م َ ذَل ْ ل َ ] (از ع اِمص ) ذل . ذلالت . ذلة. خوار شدن . (غیاث اللغات ). مذلة. رجوع به مذلة شود. || (اِمص ) خواری . ذلت . ذل . هوان . مقابل عزت : هر کس که می نخواهد او را به تخت ملک بادا به زیر خاک مذلت تنش نهان . <p class="author
مذلتفرهنگ مترادف و متضاد۱. پستی، حقارت، خواری، ذل، ذلت، زبونی، سرافکندگی ۲. خوارشدن، ذلیل شدن، به پستیگراییدن، زبون شدن
مدلثلغتنامه دهخدامدلث . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) جای کارزار و موضع قتال . (ناظم الاطباء). رجوع به مدالث شود.
مدلثلغتنامه دهخدامدلث . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) پوشاننده . (آنندراج ). آنکه می پوشاند و پنهان می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به ادلاث شود.
مضلتلغتنامه دهخدامضلت . [ م َ ض ِل ْ ل َ ] (ع اِ) جای گمراهی و زمین که در او راه گم شود. (غیاث ). جای گمراهی و ضلالت و گمراهی . (ناظم الاطباء).
مضلتفرهنگ فارسی معین(مَ ض لَُ) [ ع . مضلة ] (اِ.) 1 - جایی که انسان راه را گم می کند. 2 - ضلالت ، گمراهی .
قرظلغتنامه دهخداقرظ. [ ق َ رَ ] (ع مص ) مهتر و ارجمند گردیدن پس از مذلت و خواری . گویند: قَرِظَ قرظاً؛ مهترو ارجمند گردید بعدِ مذلت و خواری . (منتهی الارب ).