مرآتلغتنامه دهخدامرآت . [ م ِرْ ] (ع اِ) (از «رأی ») آئینه . آینه . مرآة. رجوع به مرآة شود : مردم نادیده باشد روسیاه مردم دیده بود مرآت ماه .مولوی .
نسخۀ ناطقcomposite print, married print, composite 3, composite masterواژههای مصوب فرهنگستاننسخهای از فیلم با صدا و تصویر همزمان
مرائاتلغتنامه دهخدامرائات . [ م ُ ] (ع مص ) (از «رأی ») کاری برای دیدار مردم کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 88). رآء. کاری برای دیدار کسی کردن . (زوزنی ). بنمودن کسی را خلاف اعتقاد. ریاء. (از منتهی الارب ). مُراآت . مُراآة. ریاء. رجوع به ریاء شود.
مراآتلغتنامه دهخدامراآت . [ م ُ ] (ع مص ) ریا کردن . مرائات . ریاء. رجوع به مرائات شود. || نشان دادن خلاف واقع. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ریاء و ریا شود.
چناررودلغتنامه دهخداچناررود. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از قرای کاشان است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 273).
چفتانلغتنامه دهخداچفتان . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «آبادیی است متعلق به طارم ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 251).
چنارسقاوهلغتنامه دهخداچنارسقاوه . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از قرای کوهکیلویه ٔ فارس است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 273).