مراجعلغتنامه دهخدامراجع. [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) زن که به موت شوی به خانه ٔ پدر و مادر خود بازگردد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). در اقرب الموارد بدین معنی «راجع» و در متن اللغة راجع و مُرجِع آمده است . || رجوع کننده . مراجعه کننده . ج ، مراجعین ، مراجعان . کسی که از پی کاری آمده است . || مراجع
مراجحلغتنامه دهخدامراجح . [ م َ ج ِ ] (ع ص ، اِ) مراجیح . بردباران . حلماء. (از متن اللغة). || خرمابنان گرانبار. (آنندراج ). مواقیر. نخل های پربار سنگین از بار. (از متن اللغة). رجوع به مَراجیح شود.
مراجیحلغتنامه دهخدامراجیح . [ م َ ] (ع ص ،اِ) ابل مراجیح ؛ شترانی که در پویه دویدن بجنبند. (منتهی الارب ): ذات اراجیح فی سیرها؛ شترانی که در سیر و رفتن دارای اهتراز و جنبش هستند. (از اقرب الموارد). || قوم مراجیح ؛ دانشمندان و حکیمان . (منتهی الارب ). حکما. واحد آن مرجح است . (از اقرب الموارد).
مرازیحلغتنامه دهخدامرازیح . [م َ ] (ع ص ) ابل مرازیح ؛ شتران لاغر. (منتهی الارب ). شتران مانده از لاغری . (ناظم الاطباء). مهزولة ساقطة رزاحی . رزحی . رزح . روازح . (اقرب الموارد). ناقه هائی که ازدرد یا لاغری فروافتند. ج ِ مرزاح . (از متن اللغة).
مرازةلغتنامه دهخدامرازة. [ م َ زَ ] (ع اِ) تأنیث مراز است . (منتهی الارب ). رجوع به مراز به معنی پستان شود. || مراز. رجوع به مراز شود.
مراجعتلغتنامه دهخدامراجعت . [ م ُج َ / ج ِ ع َ ] (از ع اِمص ) مراجعه . مراجعة. بازگشتن .(از غیاث اللغات ). بازآمدن : علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاً ایمنی کلی حاصل تواند آمد چنانکه طریق مراجعت آن بسته
مراجعهلغتنامه دهخدامراجعه . [ م ُ ج ِ ع َ / ع ِ ] (از ع اِمص ) بازآمدن . بازگشت . برگشتن . || رجوع کردن . دوباره رجوع کردن . بازدید. مطالعه : مراجعه به کتاب .- مراجعه دادن ؛ رجوع دادن . حواله دادن .- مراجعه کردن
مراجعةلغتنامه دهخدامراجعة. [ م ُ ج َ ع َ ] (ع مص ) بازگردانیدن کسی را سخن . (از منتهی الارب ). اعاده ٔ کلام . (از متن اللغة). با کسی سخن وا گردانیدن . (فرهنگ خطی ): راجعه الکلام ؛ حاوره ایاه . (اقرب الموارد). و راجع الکلام مراجعة و رجاعاً؛ اعاده ، و راجعه ایاه ؛ عاوده . (متن اللغة). || بازگردید
مراجعةدیکشنری عربی به فارسیبازديد , تجديد نظر , رژه , نشريه , مجله , سان ديدن , بازديد کردن , انتقاد کردن , مقالا ت انتقادي نوشتن , بازبين , دوره کردن
جَوِّ درمانtherapeutic atmosphereواژههای مصوب فرهنگستانفضای مطلوبی که در آن درمانگر به مُراجع توجه مثبت غیرمشروط (unconditional positive regard) دارد و مُراجع آزادانه احساسات و هیجانهایش را بروز میدهد
تغییرگویهchange talkواژههای مصوب فرهنگستانگزارهای در کلام مُراجع که انگیزۀ وی را برای تغییر افزایش میدهد
مراجعتلغتنامه دهخدامراجعت . [ م ُج َ / ج ِ ع َ ] (از ع اِمص ) مراجعه . مراجعة. بازگشتن .(از غیاث اللغات ). بازآمدن : علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاً ایمنی کلی حاصل تواند آمد چنانکه طریق مراجعت آن بسته
مراجعهلغتنامه دهخدامراجعه . [ م ُ ج ِ ع َ / ع ِ ] (از ع اِمص ) بازآمدن . بازگشت . برگشتن . || رجوع کردن . دوباره رجوع کردن . بازدید. مطالعه : مراجعه به کتاب .- مراجعه دادن ؛ رجوع دادن . حواله دادن .- مراجعه کردن
مراجعةلغتنامه دهخدامراجعة. [ م ُ ج َ ع َ ] (ع مص ) بازگردانیدن کسی را سخن . (از منتهی الارب ). اعاده ٔ کلام . (از متن اللغة). با کسی سخن وا گردانیدن . (فرهنگ خطی ): راجعه الکلام ؛ حاوره ایاه . (اقرب الموارد). و راجع الکلام مراجعة و رجاعاً؛ اعاده ، و راجعه ایاه ؛ عاوده . (متن اللغة). || بازگردید
مراجعةدیکشنری عربی به فارسیبازديد , تجديد نظر , رژه , نشريه , مجله , سان ديدن , بازديد کردن , انتقاد کردن , مقالا ت انتقادي نوشتن , بازبين , دوره کردن