مراحللغتنامه دهخدامراحل . [ م َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ مَرْحَلة. (منتهی الارب ). منازل . رجوع به مرحله شود : بغراخان در بعضی از آن مراحل جان تسلیم کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 90). در طی آن مراحل و منازل به مضیقی رسیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
مراحل گزینلغتنامه دهخدامراحل گزین . [ م َ ح ِ گ ُ ] (نف مرکب ) کنایه از دائم السفرو کثیرالسفر که از منزلی به منزلی رود : صیدگری بود عجب تیزبین بادیه پیمای و مراحل گزین .نظامی .
مراحل نشینلغتنامه دهخدامراحل نشین .[ م َ ح ِ ن ِ ] (نف مرکب ) مسافر. (از رشیدی ) (از برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). که در مراحل و منازل بین راه اقامت کند. کنایه از کثیرالسفر که اقامتگاهش منزل هاو مرحله های بین راه است . || (اِ مرکب ) کنایه از هر یک از کواکب سبعه ٔ سیاره باشد و مراحل نشینان مجموع هفت
مراحل قضاییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات قضایی، آیین دادرسی، جریانکار در دادگاه، جریان دعوی آیین دادرسیکیفری، آیین دادرسی مدنی، اصول محاکمات حکم، قرار احضاریه، خواست برگ، احضارنامه، حکم تفتیش، اجازه تفتیش، اجرائیه، اخطار، دادخواست▼ اقامۀ دعوا، ایراد استشهاد، استشهاد محلی، درخواست بازداشت، کفالت، ضمانت، دستور احضار زندانی، ا
مراحلةلغتنامه دهخدامراحلة. [ م ُ ح َ ل َ ] (ع مص ) یاری دادن کسی رابه کوچ . (از منتهی الارب ). معاونت کردن کسی را در رحلت و مسافرتش . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). کسی را در بار برگرفتن یاری دادن . (تاج المصادر بیهقی ).
مراحل گزینلغتنامه دهخدامراحل گزین . [ م َ ح ِ گ ُ ] (نف مرکب ) کنایه از دائم السفرو کثیرالسفر که از منزلی به منزلی رود : صیدگری بود عجب تیزبین بادیه پیمای و مراحل گزین .نظامی .
مراحل نشینلغتنامه دهخدامراحل نشین .[ م َ ح ِ ن ِ ] (نف مرکب ) مسافر. (از رشیدی ) (از برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). که در مراحل و منازل بین راه اقامت کند. کنایه از کثیرالسفر که اقامتگاهش منزل هاو مرحله های بین راه است . || (اِ مرکب ) کنایه از هر یک از کواکب سبعه ٔ سیاره باشد و مراحل نشینان مجموع هفت
مراحل گزینلغتنامه دهخدامراحل گزین . [ م َ ح ِ گ ُ ] (نف مرکب ) کنایه از دائم السفرو کثیرالسفر که از منزلی به منزلی رود : صیدگری بود عجب تیزبین بادیه پیمای و مراحل گزین .نظامی .
مراحل نشینلغتنامه دهخدامراحل نشین .[ م َ ح ِ ن ِ ] (نف مرکب ) مسافر. (از رشیدی ) (از برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). که در مراحل و منازل بین راه اقامت کند. کنایه از کثیرالسفر که اقامتگاهش منزل هاو مرحله های بین راه است . || (اِ مرکب ) کنایه از هر یک از کواکب سبعه ٔ سیاره باشد و مراحل نشینان مجموع هفت
مراحلةلغتنامه دهخدامراحلة. [ م ُ ح َ ل َ ] (ع مص ) یاری دادن کسی رابه کوچ . (از منتهی الارب ). معاونت کردن کسی را در رحلت و مسافرتش . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). کسی را در بار برگرفتن یاری دادن . (تاج المصادر بیهقی ).