مراسللغتنامه دهخدامراسل . [ م َ س ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُرسَل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مرسل شود. || ج ِ مُرسَلَة است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مرسلة شود.
مراسللغتنامه دهخدامراسل . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) فرستنده . ارسال کننده .رسیل . (از متن اللغة). پیغام کننده . (ناظم الاطباء). نامه فرستنده . (فرهنگ فارسی معین ). نعت فاعلی است از مراسلة به معنی برانگیختن و به رسالت فرستادن . رجوع به مراسلة شود. || پیروی کننده ٔ در کار. (ناظم الاطباء). رسیل . (اقرب
مراسیللغتنامه دهخدامراسیل . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرسال . (منتهی الارب ). رجوع به مِرسال شود. || ج ِ مُرسَل . (دستورالاخوان ): احادیث مراسیل مقابل مسانید و مقاطیع. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مُرسَل شود.
مرسللغتنامه دهخدامرسل . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارسال در تمامی معانی . رجوع به ارسال شود. || پیغام فرستنده و ارسال کننده . (ناظم الاطباء). فرستنده . گسیل دارنده : ما یفتح اﷲ للناس من رحمة فلا ممسک لها و مایمسک فلامرسل له من بعده و هوالعزیز الحکیم . (قرآن <span
مرسللغتنامه دهخدامرسل . [ م ُ س َ ] (ع ص ) اسم مفعول است از مصدر ارسال .فرستاده . (منتهی الارب ). فرستاده شده . (غیاث ) (آنندراج ). ارسال شده . رسول . (از اقرب الموارد) : این فرستادن مرا پیش تو میرهست برهانی که شد مرسل خبیر. مولوی .<br
مرسلدیکشنری عربی به فارسیاعزام کننده , توزيع کننده امکانات , فرستنده , انتقال دهنده , منتقل کننده , فرا فرست
مراسلاتلغتنامه دهخدامراسلات . [ م ُ س َ / س ِ ] (ع اِ) مکتوبها که به مساویان نویسند. (غیاث اللغات ). مکتوبهائی که از طرفین به یکدیگر نوشته شود و پیغام های به یکدیگر و نوشتجات که به یکدیگر از جائی به جائی فرستند. (ناظم الاطباء). ج ِ مراسله . رجوع به مراسله شود.<b
مراسلتلغتنامه دهخدامراسلت . [ م ُ س َ / س ِ ل َ ] (ازع اِمص ) مراسلة. پیغام فرستادن . نامه فرستادن . رجوع به مراسلة شود : گفتند امیر جز از امروز ما را دیده است هرگز، گفت ندیدم ، گفتند به هیچ وقت مارا با او و او را با ما مکاتبت و مراسلت ب
مراسلهلغتنامه دهخدامراسله . [ م ُ س َ / س ِ ل َ / ل ِ ] (از ع اِمص ) مراسلة. نامه و پیغام رد و بدل کردن . رجوع به مراسلة شود. || (اِ) نامه . (لغات فرهنگستان ). مکتوب . نوشته . نامه و پیغامی که به کسی فرستند. ج ، مراسلات .-
مراسلةلغتنامه دهخدامراسلة. [ م ُ س َ ل َ ] (ع مص ) نامه و پیغام کردن با هم . (منتهی الارب ). با کسی مکاتبت کردن و به یکدیگر پیغام فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). نامه ها و رسائل با هم رد و بدل کردن . (از متن اللغة). مراسله . || پیروی کردن کسی را در کارش . (از ناظم الاطباء): راسله فی
مراسلاتلغتنامه دهخدامراسلات . [ م ُ س َ / س ِ ] (ع اِ) مکتوبها که به مساویان نویسند. (غیاث اللغات ). مکتوبهائی که از طرفین به یکدیگر نوشته شود و پیغام های به یکدیگر و نوشتجات که به یکدیگر از جائی به جائی فرستند. (ناظم الاطباء). ج ِ مراسله . رجوع به مراسله شود.<b
مراسلتلغتنامه دهخدامراسلت . [ م ُ س َ / س ِ ل َ ] (ازع اِمص ) مراسلة. پیغام فرستادن . نامه فرستادن . رجوع به مراسلة شود : گفتند امیر جز از امروز ما را دیده است هرگز، گفت ندیدم ، گفتند به هیچ وقت مارا با او و او را با ما مکاتبت و مراسلت ب
مراسلهلغتنامه دهخدامراسله . [ م ُ س َ / س ِ ل َ / ل ِ ] (از ع اِمص ) مراسلة. نامه و پیغام رد و بدل کردن . رجوع به مراسلة شود. || (اِ) نامه . (لغات فرهنگستان ). مکتوب . نوشته . نامه و پیغامی که به کسی فرستند. ج ، مراسلات .-
مراسله نویسلغتنامه دهخدامراسله نویس . [ م ُ س َ / س ِ ل َ / ل ِ ن ِ ] (نف مرکب ) نامه نویس . کاتب . محرر. که شغل وی نوشتن مراسلات و نامه هاست .
مراسله نویسیلغتنامه دهخدامراسله نویسی . [ م ُ س َ / س ِ ل َ / ل ِ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل مراسله نویس . تحریر. کتابت . نامه نویسی .