مربوعلغتنامه دهخدامربوع . [ م َ ] (ع ص ) مرد میانه . (منتهی الارب ). مرد نه دراز و نه کوتاه ، ای دوبهر. (مهذب الاسماء). مربوع الخلق ؛ مردی باشد دوبهری . (ابوالفتوح رازی ) (یادداشت مؤلف ). متوسطقامت که نه دراز باشد و نه کوتاه . ربعة.ربع. (از متن اللغة). || مرد تب ربع رسیده . (منتهی الارب ). مر
مرباءةلغتنامه دهخدامرباءة. [ م َ ب َ ءَ ] (ع اِ) جای دیده بان . (صراح اللغة) (منتهی الارب ). مرباء. رجوع به مَربَاءْ شود.
مرباعلغتنامه دهخدامرباع . [ م ِ ] (ع اِ) مکانی که گیاه آن در آغاز بهار بروید. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). جائی که برویاند رویندگی در اول بهار.(منتهی الارب ). || چهار یک غنیمت که آن را در جاهلیت رئیس می گرفت . (منتهی الارب ). ربع غنائمی که سهم رئیس قبیله می شد در جاهلیت . (از اقرب الموارد
مراباةلغتنامه دهخدامراباة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ر ب و») مدارا کردن با کسی . (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || پول به ربا دادن . (از اقرب الموارد).
مراباءةلغتنامه دهخدامراباءة. [ م ُ ب َ ءَ ] (ع مص ) پرهیز کردن و ترسیدن از کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || نگریستن کسی را. (از منتهی الارب ). مراقبت کردن . پاییدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || نگاه داشتن و نگاهبانی کسی کردن . (از منتهی الارب ). حراست کردن .
مربوعةلغتنامه دهخدامربوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) زمین آبیاری شده از باران بهاری . (ناظم الاطباء). || تأنیث مربوع است . رجوع به مربوع شود.
چهارشانهلغتنامه دهخداچهارشانه . [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) دارای شانه های پهن و گشاده . با سینه ای پهن و قوی و پشتی فراخ . میانه بالائی با استخوان های درشت و سینه و کتفهای پهن و گشاده . دوبهری . مربوع الخلق . مربوع القامة.
دوبهریلغتنامه دهخدادوبهری . [ دُ ب َ ] (ص نسبی ) دوبهر. دوبهره . نه دراز نه کوتاه . نه بزرگ و نه کوچک . (یادداشت مؤلف ). مربوع . (ابوالفتوح رازی ). رجوع به دوبهر و دوبهره شود.
میانه بالالغتنامه دهخدامیانه بالا. [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) ربعه . مربوع . (دهار). با بالایی نه بلند و نه کوتاه . میانه قامت . میان بالا. معتدل القامه . با قدی موزون و معتدل . متوسطالقامه (آدمی ). که بالایی نه بسیار کوتاه و نه بسیار بلند دارد. آنکه قدی متوسط دارد نه
دوبهرلغتنامه دهخدادوبهر. [ دُ ب َ ] (ص مرکب ) دوبهره . نه دراز و نه کوتاه . (دهار) میانه . (یادداشت مؤلف ): مربوع ؛ دوبهر. مردی نه دراز و نه کوتاه . (دهار). || (اِ مرکب ) دوسوم . دوثلث در تداول فردوسی ، چنانکه دوپاس ؛ یعنی دوربع و سه پاس ؛ یعنی سه ربع و قس علیهذا. (یادداشت مؤلف ) <span class
رسنلغتنامه دهخدارسن . [ رَ س َ ] (ع اِ) ریسمان ، و با تازی مشترکست . (از شعوری ج 2 ص 12). ریس (در تداول مردم قزوین ). (ناظم الاطباء). ریسمان . حبل . (ترجمان القرآن ) (دهار) (ناظم الاطباء). ریسمانی که بدان چیزهارا می بندند، د
مربوعةلغتنامه دهخدامربوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) زمین آبیاری شده از باران بهاری . (ناظم الاطباء). || تأنیث مربوع است . رجوع به مربوع شود.