مرجولغتنامه دهخدامرجو. [ م َ ] (اِ) عدس . مرجومک . (از ترجمان القرآن ). مرجمک . رجوع به مرجمک شود : علیکم بالعدس ... بر شما بود که مرجو بسیار خوری . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). تا بیرون آرد برای ما از آنچه برویاند زمین از تره اش و سیرش و مرجویش و پیازش . (تفسیر ابوالفتوح
مرجولغتنامه دهخدامرجو. [ م َ ج ُوو ] (ع ص ) امید داشته شده .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأمول . نعت مفعولی است از رجاء. رجوع به رجاء شود : مأمول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال . (تاریخ قم ص 3).
مرزولغتنامه دهخدامرزو. [ م َ ] (اِ) زمینی که به جهت زراعت کردن آماده کرده و کناره های آن را بلند ساخته باشند.(برهان قاطع). مرز. (جهانگیری ) (برهان قاطع). مرزوی . (جهانگیری ). کرت . کرد. کردو. رجوع به مرزوی شود.
مرجوسلغتنامه دهخدامرجوس . [ م َ ] (ع ص ) رجس . آلوده و ناپاک . پلید. (از متن اللغة). نعت است از رجاسة ورجس . رجوع به رجس شود.
مرجوحیتلغتنامه دهخدامرجوحیت . [ م َ حی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) رجحان . برتری . (ناظم الاطباء). (از مرجوح + یت علامت مصدر جعلی ) مرجوح بودن . رجوع به مرجوح شود.
مرجوسةلغتنامه دهخدامرجوسة. [ م َ س َ ](ع اِمص ) فساد و آمیزش کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اختلاط. التباس . (اقرب الموارد) (متن اللغة). مرجوساء. (متن اللغة). گویند: هم فی مرجوسة من امرهم ؛ أی فی اختلاط و التباس . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
مرجوبلغتنامه دهخدامرجوب . [ م َ ] (ع ص ) معظم . بزرگ داشته . (منتهی الارب ). نعت مفعولی است از رجب و رجوب به معنی تعظیم و بزرگ داشتن . رجوع به رجب و رجوب شود.
میجولغتنامه دهخدامیجو. (اِ) عدس . مرجو. مرجمک . مرژو. || نخود. (ناظم الاطباء). به معنی منجوق است که منجو و مرجو نیز گویند. (از شعوری ج 2 ورق 366).
نامرجولغتنامه دهخدانامرجو. [ م َ ج ُوو ] (ص مرکب ) نامطلوب . نامترقب . مقابل مرجو : و موجب اوایل نامرجو و مظهر عواقب محمود چگونه است ؟ (سندبادنامه ص 282).
مرجمکلغتنامه دهخدامرجمک . [ م َ ج ُ م َ ] (اِ) عدس . (برهان قاطع) (از رشیدی ) (انجمن آرا). مرجومک . مرجو. دانچه . نسک . بُلسُن . (یادداشت مؤلف ). مژو. (فرهنگ فارسی معین ).
منجولغتنامه دهخدامنجو. [ م َ ] (اِ) عدس . (ناظم الاطباء). مرجو است که به عربی عدس گویند.(از لسان العجم شعوری ج 2 ورق 357 الف ) : بادناک آمد نخود و هم فطیردجر و ماش و فول و منجو هم شعیر. <p
مرجوسلغتنامه دهخدامرجوس . [ م َ ] (ع ص ) رجس . آلوده و ناپاک . پلید. (از متن اللغة). نعت است از رجاسة ورجس . رجوع به رجس شود.
مرجوحیتلغتنامه دهخدامرجوحیت . [ م َ حی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) رجحان . برتری . (ناظم الاطباء). (از مرجوح + یت علامت مصدر جعلی ) مرجوح بودن . رجوع به مرجوح شود.
مرجوسةلغتنامه دهخدامرجوسة. [ م َ س َ ](ع اِمص ) فساد و آمیزش کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اختلاط. التباس . (اقرب الموارد) (متن اللغة). مرجوساء. (متن اللغة). گویند: هم فی مرجوسة من امرهم ؛ أی فی اختلاط و التباس . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
مرجوبلغتنامه دهخدامرجوب . [ م َ ] (ع ص ) معظم . بزرگ داشته . (منتهی الارب ). نعت مفعولی است از رجب و رجوب به معنی تعظیم و بزرگ داشتن . رجوع به رجب و رجوب شود.
نامرجولغتنامه دهخدانامرجو. [ م َ ج ُوو ] (ص مرکب ) نامطلوب . نامترقب . مقابل مرجو : و موجب اوایل نامرجو و مظهر عواقب محمود چگونه است ؟ (سندبادنامه ص 282).