مرحملغتنامه دهخدامرحم . [ م ُ رَح ْ ح َ ] (ع ص ) مهربانی کرده شده . (منتهی الارب ). مرحوم . رحیم . (متن اللغة).
مرحملغتنامه دهخدامرحم . [ م ُ رَح ْ ح ِ ] (ع ص ) مهربانی نماینده . (آنندراج ). بسیار مهربانی کننده و پر از رحم و مهربانی . (ناظم الاطباء).
مرهملغتنامه دهخدامرهم . [ م َ هََ ] (ع اِ) آنچه بر جراحت نهند. معرب است یا مشتق از رِهمة است به معنی باران ضعیف ، بسبب نرمی آن و بدان جهت که مرهم طلای نرم است که بر جراحت مالند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). داروی نرم که برجراحت بندند. (دهار).معرب ملهم یا ملغم ، و به لفظ بستن و کردن و
مرهمدیکشنری عربی به فارسیروغن ماليدني , مرهم رقيق , روغن مالش , روغن , مرهم , پماد , ضماد , مرهم تسکين دهنده , داروي تسکين دهنده , ضماد گذاشتن , تسکين دادن , خمير
مرهمفرهنگ فارسی عمیدهر دارویی که روی زخم بگذارند.⟨ مرهم کافوری: [قدیمی] ترکیبی از کافور، روغن زیتون، و یک مرهم ساده که برای تسکین درد روی عضوی که درد میکند میمالند.
مرحمتلغتنامه دهخدامرحمت . [ م َ ح َ م َ ] (از ع ، اِمص ) لطف . رقت . مهربانی . عطوفت . مرحمة. رجوع به مرحمة شود : دلهای ایشان قرار گیرد بر آنچه خدا بدیشان عنایت کرده از مهربانی امیرالمؤمنین نسبت به ایشان و نگاه کردنش به ایشان از روی مرحمت . (تاریخ بیهقی ص <span class="
مرحمةلغتنامه دهخدامرحمة. [ م َ ح َ م َ ] (ع مص ) بخشودن . (دستور الاخوان ) (منتهی الارب ) (زوزنی ) (ترجمان علامه جرجانی ص 87). مهربانی کردن . (منتهی الارب ). رقت آوردن و عطوفت کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). بخشائیدن . غفران . (از اقرب الموارد). رحمت
ملیساواژهنامه آزادگیاهی که زنبور عسل از ان عسل می سازد جنبه ی دارویی دارد معنی دیگر ان مرحم و عسل است. گیاهی که زنبور عسل از ان عسل می سازد جنبه ی دارویی دارد معنی دیگر ان مرحم و عسل است.
دیاخلیونلغتنامه دهخدادیاخلیون . [ خ َ ] (معرب ، اِ) (مرهم ...) یا مرحم داخلون ، دیاخیلون . (کلمه ٔ اغریقیه از «دیا» بمعنی با، و «خولس » به معنی شیره و عصاره ) نوعی مرهم که محلل و مذیب است و در طب به کار است . (یادداشت مؤلف ): مرهم دیاخلیون همه ٔ آماسهای سخت را سود دارد و نرم کند. رجوع به کتاب قر
مرحمتلغتنامه دهخدامرحمت . [ م َ ح َ م َ ] (از ع ، اِمص ) لطف . رقت . مهربانی . عطوفت . مرحمة. رجوع به مرحمة شود : دلهای ایشان قرار گیرد بر آنچه خدا بدیشان عنایت کرده از مهربانی امیرالمؤمنین نسبت به ایشان و نگاه کردنش به ایشان از روی مرحمت . (تاریخ بیهقی ص <span class="
مرحمت آبادلغتنامه دهخدامرحمت آباد. [ م َ ح َ م َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش میاندوآب شهرستان مراغه در حومه بخش واقع و حدود آن به شرح زیر می باشد: از شمال به دهستان کاودول ، از جنوب به رودخانه سیمین رود از مشرق به زرینه رود، از غرب به دریاچه ارومیه . آب اکثر قراء از رودخانه سیمین رود
مرحمت گسترلغتنامه دهخدامرحمت گستر. [ م َ ح َ م َ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که عادت به مهربانی داشته باشد. (ناظم الاطباء). صاحب لطف و شفقت و مهربانی .
مرحمت گستریلغتنامه دهخدامرحمت گستری . [ م َ ح َ م َ گ ُ ت َ ] (حامص مرکب ) شفقت و لطف و عنایتی که عام باشد : الحق عطایائی بود که از کمال رأفت و رعیت پروری و نهایت شفقت و مرحمت گستری به ظهور آمد. (عالم آرا ص 405).
مرحمةلغتنامه دهخدامرحمة. [ م َ ح َ م َ ] (ع مص ) بخشودن . (دستور الاخوان ) (منتهی الارب ) (زوزنی ) (ترجمان علامه جرجانی ص 87). مهربانی کردن . (منتهی الارب ). رقت آوردن و عطوفت کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). بخشائیدن . غفران . (از اقرب الموارد). رحمت