مرحمتلغتنامه دهخدامرحمت . [ م َ ح َ م َ ] (از ع ، اِمص ) لطف . رقت . مهربانی . عطوفت . مرحمة. رجوع به مرحمة شود : دلهای ایشان قرار گیرد بر آنچه خدا بدیشان عنایت کرده از مهربانی امیرالمؤمنین نسبت به ایشان و نگاه کردنش به ایشان از روی مرحمت . (تاریخ بیهقی ص <span class="
مرحمتفرهنگ مترادف و متضاد۱. احسان، اکرام، التفات، تفضل، رافت، شفقت، عطا، عنایت، لطف، مهربانی، نوازش ۲. مهربانی کردن، لطفداشتن
مرحمت آبادلغتنامه دهخدامرحمت آباد. [ م َ ح َ م َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش میاندوآب شهرستان مراغه در حومه بخش واقع و حدود آن به شرح زیر می باشد: از شمال به دهستان کاودول ، از جنوب به رودخانه سیمین رود از مشرق به زرینه رود، از غرب به دریاچه ارومیه . آب اکثر قراء از رودخانه سیمین رود
مرحمت گسترلغتنامه دهخدامرحمت گستر. [ م َ ح َ م َ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که عادت به مهربانی داشته باشد. (ناظم الاطباء). صاحب لطف و شفقت و مهربانی .
مرحمت گستریلغتنامه دهخدامرحمت گستری . [ م َ ح َ م َ گ ُ ت َ ] (حامص مرکب ) شفقت و لطف و عنایتی که عام باشد : الحق عطایائی بود که از کمال رأفت و رعیت پروری و نهایت شفقت و مرحمت گستری به ظهور آمد. (عالم آرا ص 405).
بی مرحمتلغتنامه دهخدابی مرحمت . [م َ ح َ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مرحمت ) نامهربان . (ناظم الاطباء). بی لطف . بی شفقت . و رجوع به مرحمت شود.
مرحمت آبادلغتنامه دهخدامرحمت آباد. [ م َ ح َ م َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش میاندوآب شهرستان مراغه در حومه بخش واقع و حدود آن به شرح زیر می باشد: از شمال به دهستان کاودول ، از جنوب به رودخانه سیمین رود از مشرق به زرینه رود، از غرب به دریاچه ارومیه . آب اکثر قراء از رودخانه سیمین رود
مرحمت گسترلغتنامه دهخدامرحمت گستر. [ م َ ح َ م َ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که عادت به مهربانی داشته باشد. (ناظم الاطباء). صاحب لطف و شفقت و مهربانی .
مرحمت گستریلغتنامه دهخدامرحمت گستری . [ م َ ح َ م َ گ ُ ت َ ] (حامص مرکب ) شفقت و لطف و عنایتی که عام باشد : الحق عطایائی بود که از کمال رأفت و رعیت پروری و نهایت شفقت و مرحمت گستری به ظهور آمد. (عالم آرا ص 405).
favorدیکشنری انگلیسی به فارسیلطف، توجه، التفات، مساعدت، مرحمت، خدمت، خیر خواهی، نیکی کردن به، طرفداری کردن، مرحمت کردن
favorsدیکشنری انگلیسی به فارسیبه نفع، توجه، التفات، مساعدت، مرحمت، خدمت، خیر خواهی، نیکی کردن به، طرفداری کردن، مرحمت کردن
favoursدیکشنری انگلیسی به فارسیبه نفع، توجه، التفات، مساعدت، مرحمت، خدمت، خیر خواهی، نیکی کردن به، طرفداری کردن، مرحمت کردن
favourدیکشنری انگلیسی به فارسیلطف، توجه، التفات، مساعدت، مرحمت، خدمت، خیر خواهی، نیکی کردن به، طرفداری کردن، مرحمت کردن
مرحمت آبادلغتنامه دهخدامرحمت آباد. [ م َ ح َ م َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش میاندوآب شهرستان مراغه در حومه بخش واقع و حدود آن به شرح زیر می باشد: از شمال به دهستان کاودول ، از جنوب به رودخانه سیمین رود از مشرق به زرینه رود، از غرب به دریاچه ارومیه . آب اکثر قراء از رودخانه سیمین رود
مرحمت گسترلغتنامه دهخدامرحمت گستر. [ م َ ح َ م َ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که عادت به مهربانی داشته باشد. (ناظم الاطباء). صاحب لطف و شفقت و مهربانی .
مرحمت گستریلغتنامه دهخدامرحمت گستری . [ م َ ح َ م َ گ ُ ت َ ] (حامص مرکب ) شفقت و لطف و عنایتی که عام باشد : الحق عطایائی بود که از کمال رأفت و رعیت پروری و نهایت شفقت و مرحمت گستری به ظهور آمد. (عالم آرا ص 405).
بی مرحمتلغتنامه دهخدابی مرحمت . [م َ ح َ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مرحمت ) نامهربان . (ناظم الاطباء). بی لطف . بی شفقت . و رجوع به مرحمت شود.