مردمکلغتنامه دهخدامردمک . [ م َ دُ م َ ] (اِ مصغر) تصغیر مردم است که شخص واحد باشد از آدمی . (برهان قاطع). مردم خرد.رجوع به مردم شود. || سیاهی کوچک که در میان سیاهی چشم باشد و مردمک آن را بدین سبب گویند که صورتی کوچک به شکل آدمی در آن می نماید و از این جهت در عربی انسان العین گویند. (غیاث اللغ
مردمک دهلغتنامه دهخدامردمک ده . [ م َ دُ م َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش آستانه ٔ لاهیجان . در 3هزارگزی شمال آستانه و در جلگه مرطوب معتدل هوائی واقع و دارای 197 تن سکنه است . آبش از چاه .محصولش ابریشم ، سیب ، بادا
بازتاب مردمکpupillary reflex, whyts's reflex, light reflex, photopupil reflexواژههای مصوب فرهنگستانتغییر اندازۀ مردمک برحسب مقدار نوری که به چشم وارد میشود
مردمکتنگیmiosis/ myosisواژههای مصوب فرهنگستان1. انقباض بهنجار مردمک در نور خیرهکننده 2. حالتی نابهنجار که در آن ماهیچههای عنبیه دچار انقباض بیشازحد میشود متـ . تنگی مردمک
مردمکگشادیmydriasisواژههای مصوب فرهنگستانگشاد شدن مردمک در هنگام تاریکی یا مرگ یا در نتیجۀ مصرف بعضی از داروها متـ . گشادی مردمک
مردمک دهلغتنامه دهخدامردمک ده . [ م َ دُ م َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش آستانه ٔ لاهیجان . در 3هزارگزی شمال آستانه و در جلگه مرطوب معتدل هوائی واقع و دارای 197 تن سکنه است . آبش از چاه .محصولش ابریشم ، سیب ، بادا
مردمک دهلغتنامه دهخدامردمک ده . [ م َ دُ م َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش آستانه ٔ لاهیجان . در 3هزارگزی شمال آستانه و در جلگه مرطوب معتدل هوائی واقع و دارای 197 تن سکنه است . آبش از چاه .محصولش ابریشم ، سیب ، بادا
بازتاب مردمکpupillary reflex, whyts's reflex, light reflex, photopupil reflexواژههای مصوب فرهنگستانتغییر اندازۀ مردمک برحسب مقدار نوری که به چشم وارد میشود