مروشلغتنامه دهخدامروش . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مَرش . (اقرب الموارد). رجوع به مرش شود. || خراشیدگیها. (منتهی الارب ).
امراشلغتنامه دهخداامراش . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مَرش . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به مرش شود.
امرشلغتنامه دهخداامرش . [ اَ رَ ] (ع ص ) سخت بد و شریر. (ناظم الاطباء). سخت بد. (منتهی الارب ). شریر. (اقرب الموارد). ج ، مُرش . (از اقرب الموارد).
مراشلغتنامه دهخدامراش . [ م َ ] (اِ) به معنی قی باشد که آن را شکوفه و استفراغ هم میگویند و به این معنی به حذف الف نیز آمده است که مرش باشد. (برهان قاطع). ظاهراً این کلمه مصحف هراش است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هراش شود. || قی کننده . (ناظم الاطباء)؟
بی کنارهلغتنامه دهخدابی کناره . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) (از: بی + کناره ) بی کنار. بی اندازه . بی حد. بی کرانه . || سخت بسیار. فراوان : بی طاعتی داد این جهان پر اَز نعیم بی مرش وین بی کناره