صاحب تصرففرهنگ فارسی معین( ~ . تَ صَ رُّ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - مالک . 2 - مرشدی که بتواند در احوال تصرف کند.
ولایتفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارشدیت، امارت، حکومت، رهبریت، رهبری، مرشدی، وصایت، وکالت ۲. خطه، سرزمین، شهر، مدینه، مملکتبلد
خرقه از- گرفتنلغتنامه دهخداخرقه از- گرفتن .[ خ ِ ق َ / ق ِ اَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) از پیری یا مرشدی یا صوفئی یا رئیس قوم یا مریدی خرقه ٔ صوفیانه پوشیدن و بدست او وارد سلک شدن . مرید صاحب خرقه شدن .
باشازادهلغتنامه دهخداباشازاده . [ دَ] (اِخ ) از ادبا و معاریف مصر که در رجب سال 1023 هَ . ق . درگذشت . از نوشته های او مکاتیبی است که به قاضی محمد دراز المکی و شیخ عبدالرحمن مرشدی نوشته و باقی مانده است . رجوع به سلافةالعصر ص 419
نفس کردنلغتنامه دهخدانفس کردن . [ ن َ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هو کردن . هو کشیدن . دم همت گماشتن . همت کردن پیر و مرشد و یا درویش در برآمدن حاجتی . (یادداشت مؤلف ). هو کردن و همت گماشتن پیری و مرشدی از اولیأاﷲ در کاری . رجوع به نفس شود.