مرغوالغتنامه دهخدامرغوا. [ م ُ غ ُ / م َ غ ُ ] (اِ) فال بد و نفرین . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). بدسگالی . بدخواهی . بداندیشی . تفؤل بد از پرواز مرغ . مقابل تحسین . مقابل مروا، دعای خیر و آفرین : گردد از مهر تو نفرین موالی آفر
مرغوافرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ مروا] فال بد۲. نفرین: ◻︎ نفرین کند به من بردارم به آفرین / مروا کنم بدو بردارد به مرغوا (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۲).
مرغچوئیهلغتنامه دهخدامرغچوئیه . [ م َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔشهرستان نائین ؛ در 23هزارگزی غرب راه نائین به کوهپایه ، با 145 تن سکنه . آبش از قنات . محصولش غلات . شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span
مرغاةلغتنامه دهخدامرغاة. [ م ِ ] (ع اِ) مرغات . کفک گیر. (منتهی الارب ). کفگیر. ابزاری که بدان کف میگیرند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کف زن . کف زنه . ج ، مَراغی . مَراغ .
مرغةلغتنامه دهخدامرغة. [ م َ غ َ ] (ع اِ) اسم المرة است از مصدر مرغ . (از اقرب الموارد). رجوع به مرغ شود. || مرغزار بسیارگیاه . (منتهی الارب ).روضه یا روضه ٔ پر گیاه و نبات . (از اقرب الموارد).