مرموزلغتنامه دهخدامرموز. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رمز. رجوع به رمز شود. بیان شده به رمز. (ناظم الاطباء). به رمز. دارای رمز : وی بر این سخن مرموز آن خواست که پدر با امیر ماضی ملک خراسان به مرو یافت که سامانیان را بزد و خراسان از دست ما اینجا بشد. (تاریخ بیهقی چ
مرموزةلغتنامه دهخدامرموزة. [ م َ زَ ] (ع ص ) مؤنث مرموز که نعت مفعولی است از مصدر رمز. ج ، مرموزات . رجوع به مرموز و رمز شود. || (اِ) نام گیاهی است مشهور به گل کفشک .
مرموزةلغتنامه دهخدامرموزة. [ م َ زَ ] (ع ص ) مؤنث مرموز که نعت مفعولی است از مصدر رمز. ج ، مرموزات . رجوع به مرموز و رمز شود. || (اِ) نام گیاهی است مشهور به گل کفشک .
نامرموزلغتنامه دهخدانامرموز. [ م َرْ ] (ص مرکب ) آشکار. صریح . باز. روشن . غیرمبهم . که مرموز و پیچیده و مستتر نیست .