مرافاتلغتنامه دهخدامرافات . [ م ُ ] (ع اِمص ) موافقت . مدارات . اتفاق . (یادداشت مؤلف ). سازواری . مرافاة. رجوع به مرافاة شود.
مرافضلغتنامه دهخدامرافض . [ م َ ف ِ ] (ع اِ) مرافض الوادی ؛ جای های پریشان شدن سیل در وادی . (از منتهی الارب ). ج ِ مرفض . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به مرفض شود. || مساقط و شیب های اطراف کوهسار: مرافض الارض ؛ مساقطها من نواحی الجبال . (متن اللغة). || جاهای مرتفع و بلند. (ناظم الاطباء
مرافدلغتنامه دهخدامرافد. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) به همدیگر یاری دهنده . (ناظم الاطباء). معاون . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نعت فاعلی است از مرافدة. رجوع به مرافدة شود. || شاة مرافد؛ رفود. گوسپند که زمستان و تابستان شیر دهد. (از متن اللغة). رجوع به مرافید شود.
مرافیدلغتنامه دهخدامرافید. [ م َ ] (ع ص ، اِ) گوسپندان که شیر خشک نکنند در تابستان و زمستان . (از منتهی الارب ). گوسفندانی در هر فصلی شیر دهند. (ناظم الاطباء). گوسپندی که در تابستان و زمستان شیرش قطع نشود. (از اقرب الموارد). رجوع به مُرافِد شود.
مبطناتلغتنامه دهخدامبطنات . [ م ُ ب َطْطَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مبطنة. (ناظم الاطباء): و مبطنات دقاق را بر مرهفات عتاق برگزید. (جهانگشای جوینی ).
مهفهفاتلغتنامه دهخدامهفهفات . [ م ُ هََ هََ ] (ع ص ) ج ِ مهفهفة، میان باریک : مهفهفات ترک را از مرهفات هند خوشتر ندیدی . (نفثةالمصدور ص 19). رجوع به مهفهفة شود.
بواردلغتنامه دهخدابوارد. [ ب َ رِ ] (ع اِ) ج ِ بارد و باردة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). || شمشیرهای بران . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).- مرهفات بوارد ؛ شمشیرهای مرگ دهنده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
ارهافلغتنامه دهخداارهاف . [ اِ ] (ع مص ) ارهاف سیف ؛ تنک کردن تیغ. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تنک کردن شمشیر. (منتهی الارب ). تنک و باریک کردن شمشیر. نازک گردانیدن و تیز کردن کارد و غیره . باریک دم کردن تیغ. (کنز اللغات ) : با فوجی بطل از روی بطر، بطرّ و تثقیف رماح
بطللغتنامه دهخدابطل . [ ب َ طَ ] (ع ص ) مرد دلاور. ج ، ابطال . (منتهی الارب ). شجاع و دلیر و دلاور. ج ، ابطال . (ناظم الاطباء). دلیر. (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). دلیر. ج ، بطال و ابطال . (مهذب الاسماء). شجاع و دلیر. (غیاث ). مرد. پهلوان . یل . قهرمان : هرکس بطلی ب