مروسیدنلغتنامه دهخدامروسیدن . [ م َ دَ ] (مص ) عادت کردن به چیزی . (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). آموخته شدن . (ناظم الاطباء). || رنج بردن در کاری به وقت بی چیزی و مفلسی . (برهان ) (از جهانگیری ). رنج بردن به کاری . (انجمن آرا) (آنندراج ). || واکوشیدن . ممارست . اشتغال به کاری . ور
مروسیدهلغتنامه دهخدامروسیده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از مروسیدن . رجوع به مروسیدن شود. علاج شده : سقاء مرکوک ؛ مشک مروسیده ٔ اصلاح یافته . (منتهی الارب ).
مروسالغتنامه دهخدامروسا. [ م َ ] (نف ) مروسنده . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مروسنده و مروسیدن شود.
مروسندهلغتنامه دهخدامروسنده .[ م َ س َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از مروسیدن . آموخته شده و عادت کرده . عادت کننده به چیزی : ذومعمع؛ صابر و شکیبا بر کارها و مروسنده ٔ بر آن . رجل مرس ؛ مردسخت مروسنده . (منتهی الارب ). رجوع به مروسیدن شود.
مروسیدگیلغتنامه دهخدامروسیدگی . [ م َ دَ / دِ ] (حامص ) صفت مروسیده . مروسیده بودن . رجوع به مروسیدن و مروسیده شود.