مزارعهلغتنامه دهخدامزارعه .[ م ُ رَ ع َ ] (ع مص ) در اصطلاح حقوقی عقدی است که به موجب آن احد طرفین زمینی را برای مدت معینی به طرف دیگر می دهد که آن را زراعت کرده و حاصل را تقسیم کنند. (قانون مدنی ماده ٔ 518). در عقد مزارعه حصه ٔ هر یک از مزارع و عامل باید به نح
مزارعهفرهنگ فارسی عمیدبا هم زراعت کردن یا قرار کشتکاری باهم گذاشتن بر طبق قرارداد معین؛ عقدی که در آن صاحب زمین، زمین خود را به کس دیگر واگذار میکند که در آن زراعت کند و حاصل آن را میان خود قسمت کنند.
مجارحةلغتنامه دهخدامجارحة. [ م ُ رَ ح َ ] (ع مص ) خسته کردن یکدیگر را. (آنندراج ). همدیگر را زخم زدن . (ناظم الاطباء).
مزارعةلغتنامه دهخدامزارعة. [ م ُ رَ ع َ ] (ع مص ) زمین به برزگری فا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). معامله در زمین به بعض حاصل آن در صورتی که بذر نیز از مالک باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با یکدیگر کشاورزی کردن وزمین را بر بعض حاصل آن به کسی دادن و تخم بر ذمه ٔ مالک باشد. (منتهی الارب ) (
مزارعه کارلغتنامه دهخدامزارعه کار. [ م ُ رَ ع َ / رِ ع ِ ] (ص مرکب ) کسی که زمینی را از صاحب آن اجاره می کند ازبهر زراعت و زراعت شغل اوست . رجوع به مزارعه شود.
مجاراةلغتنامه دهخدامجاراة. [ م ُ ] (ع مص ) با کسی رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). با هم رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مناظره کردن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).- مجاراة الخصم ؛ عبارت است از اینکه هنگام م
مجارعلغتنامه دهخدامجارع . [ م َ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُجرِع . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مجرع شود.
مزارعه کارلغتنامه دهخدامزارعه کار. [ م ُ رَ ع َ / رِ ع ِ ] (ص مرکب ) کسی که زمینی را از صاحب آن اجاره می کند ازبهر زراعت و زراعت شغل اوست . رجوع به مزارعه شود.
مزارعفرهنگ فارسی عمید۱. کشاورز.۲. (فقه، حقوق) کسی که زمین خود را با عقد مزارعه به دیگری واگذار میکند.
زراعلغتنامه دهخدازراع . [ زِ ] (ع مص ) زمین را جهت زراعت بکسی دادن در صورتی که تخم با مالک باشد. مزارعة. (ناظم الاطباء).
مخابرةلغتنامه دهخدامخابرة. [ م ُ ب َ رَ ] (ع مص ) کشاورزی کردن و کشاورزی کردن بر نصف خراج و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی ). کشاورزی کردن بر ثلثی یا ربعی . (تاج المصادر بیهقی ). ضیعتی را به برزگری فاکسی دادن . (زوزنی ). مزارعة وکشاورزی کردن بر نصف خرا
مزارعةلغتنامه دهخدامزارعة. [ م ُ رَ ع َ ] (ع مص ) زمین به برزگری فا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). معامله در زمین به بعض حاصل آن در صورتی که بذر نیز از مالک باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با یکدیگر کشاورزی کردن وزمین را بر بعض حاصل آن به کسی دادن و تخم بر ذمه ٔ مالک باشد. (منتهی الارب ) (
مزارعه کارلغتنامه دهخدامزارعه کار. [ م ُ رَ ع َ / رِ ع ِ ] (ص مرکب ) کسی که زمینی را از صاحب آن اجاره می کند ازبهر زراعت و زراعت شغل اوست . رجوع به مزارعه شود.