مزدبدلغتنامه دهخدامزدبد. [ م ُ دَ ب ِ ] (ع ص ) مسکه برآرنده و صاحب مسکه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مجدآبادلغتنامه دهخدامجدآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان ساوه است و241 تن سکنه دارد. این ده قشلاق چند خانوار از ایل شاهسون بغدادی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
مجدآبادلغتنامه دهخدامجدآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رامجرد است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 612 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
مجدآبادلغتنامه دهخدامجدآباد. [ م َ ] (اِخ ) قریه ای است در نزدیکی همدان . (از معجم البلدان ) (از انساب سمعانی ).
مجدآبادلغتنامه دهخدامجدآباد. [ م َ ] (اِخ ) قریه ای است واقع در هشت فرسنگی میانه ٔ جنوب و مشرق جشنیان . (فارسنامه ٔ ناصری ).