مزکالغتنامه دهخدامزکا. [ م َ ] (ع اِ) شرابی که در نماز عشاء ربانی (بنا بعقیده ٔ کاتولیکها) با نان مورد تقدیس قرار میگیرد . (دزی ج 2 ص 587).
مزیقیاءلغتنامه دهخدامزیقیاء. [ م ُ زَ ] (اِخ ) (مصغر و ممدود) لقب عمروبن عامر پادشاه یمن . (اقرب الموارد). لقب عمروبن عامر پادشاه یمن که هر روز جامه ٔ نو می پوشید و شب آن را پاره میکرد تا دیگری نپوشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لقب عمروبن عامر ماءالسماء. (المعرب ص <span class="hl" dir="lt
مزکولغتنامه دهخدامزکو. [ م ُ زَ / م ُ زَک ْ کو ] (اِ) نوعی از طعام . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مزکیلغتنامه دهخدامزکی . [ م ُ زَک ْ کا ] (اِخ ) یکی از اسماء حضرت محمد (ص ) است . (حبیب السیر چ طهران ص 101).
مزکیلغتنامه دهخدامزکی . [ م ُ زَک ْ کا ] (ع ص ) زکوة (زکات ) داده شده از مال . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث ) : که مال مزکی دارند و جامه ٔ پاک . (گلستان ). || پاکیزه شده و پاک کرده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطب
مزکیلغتنامه دهخدامزکی . [ م ُ زَک ْ کی ] (ع ص ) پاک و پاکیزه کننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || زکات دهنده از مال . || ستاینده خود را. || زکات از کسی گیرنده . (از منتهی الارب ). || آنکه عدول را تزکیه کند. (دهار). کسی را گویند که به تزکیه ٔ شهود می پردازد و از حال آ
مصفالغتنامه دهخدامصفا. [ م ُ ص َف ْ فا ] (ع ص ) مصفی . تصفیه شده . پاک شده . پاکیزه گشته . (یادداشت مؤلف ). پاک و صاف ، چون شراب مصفا و عیش مصفا. (آنندراج ). پاک . تمیز. پاکیزه . روشن . بی آلودگی . بی آلایش . عاری از آلودگیها و پلیدیها. بی شائبه : تا زین جهان به ص