مسئلت، مسالتفرهنگ مترادف و متضاد۱. درخواست، خواهش، خواستاری، آرزومندی، تقاضا، خواهان ۲. طلب ۳. مساله، مسئله، آرزومند بودن، خواهش کردن، طلب کردن، خواستن، تقاضا کردن ۴. تکدی کردن، سوال کردن، پرسیدن، پرسش کردن، گدایی کردن
مسلطلغتنامه دهخدامسلط. [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ع ص ) برگماشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شخصی که او را بر کسی گماشته باشند. (غیاث ) (آنندراج ). دارای تسلط. زورآور. غالب . حاکم فرمانروا. (ناظم الاطباء). مشرف . فائق . سوار بر کار. مستولی . صاحب سلطه . چیر. چیره . (یادداشت مرحوم دهخدا) <span c
مسلطلغتنامه دهخدامسلط. [ م ُ س َل ْ ل ِ ] (ع ص ) برگمارنده کسی را بر کسی . || مجازاً به معنی غالب و زورآور. (آنندراج ) (غیاث ).
مصلتلغتنامه دهخدامصلت . [ م ِ ل َ ] (ع ص ) مرد رسا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد رسای در امور. ج ، مصالت . (ناظم الاطباء).
مسئلت، مسالتفرهنگ مترادف و متضاد۱. درخواست، خواهش، خواستاری، آرزومندی، تقاضا، خواهان ۲. طلب ۳. مساله، مسئله، آرزومند بودن، خواهش کردن، طلب کردن، خواستن، تقاضا کردن ۴. تکدی کردن، سوال کردن، پرسیدن، پرسش کردن، گدایی کردن
آرزومندفرهنگ مترادف و متضادامیدوار، خواستار، راجی، راغب، شایق، عاشق، متمنی، متوقع، مسئلت، مشتاق، منتظر، هواخواه
خواستارفرهنگ مترادف و متضاد۱. خواهان، خواهنده، راغب، طالب، متقاضی ۲. مسئلت، مستدعی ۳. خواستگار ≠ گریزان، نفور
تقاضافرهنگ مترادف و متضاد۱. استدعا، التماس، تمنا، توقع، خواهش، درخواست، طلب، مراد، مسئلت ≠ امر، حکم، دستور ۲. درخواست کردن، متقاضی شدن
لن ترانیفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] سخن طعنهآمیز و ناپسند.۲. (شبه جمله، اسم) هرگز مرا نبینی. Δ موسی در کوه طور مسئلت داشت که خدا را ببیند. گفت: «رَبِّ ٲَرِنِی ٲَنْظُرْ إِلَیْک» (= پروردگارا، خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم). خطاب آمد: «لَنْ تَرانی» (اعراف: ۱۴۳).
کهيعصفرهنگ واژگان قرآناز حروف مقطعه و رموز قرآن ((در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده که " کهيعص " معنايش اين است که" منم کافي و هادي و ولي و عالم و صادق الوعد "و بر همين اساسدعايي از امير المؤمنين (عليهالسلام) نقل شده که حضرت دعا را با اين عبارت آغاز مي کنند : "اي خدا ، اي کهيعص از تو مسئلت ميدارم که ..." )
مسئلت، مسالتفرهنگ مترادف و متضاد۱. درخواست، خواهش، خواستاری، آرزومندی، تقاضا، خواهان ۲. طلب ۳. مساله، مسئله، آرزومند بودن، خواهش کردن، طلب کردن، خواستن، تقاضا کردن ۴. تکدی کردن، سوال کردن، پرسیدن، پرسش کردن، گدایی کردن