مساءلغتنامه دهخدامساء. [ م َ ] (ع اِ) شبانگاه ، خلاف صباح . (منتهی الارب ). وقت شام . (غیاث ) (آنندراج ). خلاف صباح ، و آن را مابین ظهر تا مغرب دانسته اند، لذا گفته اند که مساء بر دو گونه است : هنگام زوال و مایل گردیدن آفتاب و هنگام غروب آن . (اقرب الموارد). شام . شب . شبانگاهان . مقابل غداة
مساءلغتنامه دهخدامساء. [ م َ ] (ع مص ) مصدر میمی است فعل ساء را. (اقرب الموارد). مساءة. سَوء. رجوع به سوء و مساءة شود.
موزMusaواژههای مصوب فرهنگستانیکی از سه سردۀ موزیان با حدود 50 گونه که علیرغم ظاهر درختی، ساقۀ آنها علفی است
میشالغتنامه دهخدامیشا. (اِ) همیشه بهارکه به تازی حی العالم گویند. (ناظم الاطباء). نام گیاهی است که آن را به تازی حی العالم گویند. (فرهنگ جهانگیری ). نام گیاهی است که آن را حی العالم گویند و آن نوعی از ریاحین است و همیشه سبز می باشد. (برهان ) (آنندراج ). حی العالم . همیشه بهار. همیشه جوان . هم
میشاییلغتنامه دهخدامیشایی . (اِ) همیشه بهار. (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به میشا شود.
مسالغتنامه دهخدامسا. [ م َ ] (ع اِ) مساء. شبانگاه . شبانگاهان . شب . غروب . رجوع به مساء در ردیف خود شود : شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک روزم همه شب است و صباحم همه مسا. مسعودسعد.تو تا چو خورشید از چشم من جدا شده ای همی سی
مساءةلغتنامه دهخدامساءة. [ م َ ءَ ] (ع اِ) زشت و قبیح از گفتار و کردار.(اقرب الموارد). || بدی . ج ، مساوی . (منتهی الارب ). عیب و رسوائی و بدی . (ناظم الاطباء). || اندوه . (منتهی الارب ). و رجوع به مساوی شود.
مساءةلغتنامه دهخدامساءة.[ م َ ءَ ] (ع مص ) مصدر میمی است فعل ساء را. (منتهی الارب ). انجام دادن آنچه را سبب اکراه یا غم دیگری شود. (اقرب الموارد). سَوء. مساء. رجوع به سوء شود.
مساءةلغتنامه دهخدامساءة. [ م َ ءَ ] (ع اِ) زشت و قبیح از گفتار و کردار.(اقرب الموارد). || بدی . ج ، مساوی . (منتهی الارب ). عیب و رسوائی و بدی . (ناظم الاطباء). || اندوه . (منتهی الارب ). و رجوع به مساوی شود.
مساءةلغتنامه دهخدامساءة.[ م َ ءَ ] (ع مص ) مصدر میمی است فعل ساء را. (منتهی الارب ). انجام دادن آنچه را سبب اکراه یا غم دیگری شود. (اقرب الموارد). سَوء. مساء. رجوع به سوء شود.
حمساءلغتنامه دهخداحمساء. [ ح َ ] (اِخ ) کعبه بدان جهت که سنگ آن سپید مایل بسیاهی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
حمساءلغتنامه دهخداحمساء. [ ح َ ] (ع ص ) مؤنث احمس . زن درشت در دین و دلاور در جنگ . (اقرب الموارد). ج ، حُمس .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سنة حمساء؛ سال سخت و شدید. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
طرمساءلغتنامه دهخداطرمساء. [ طِ م ِ ] (ع اِ) تاریکی . || تراکم تاریکی . || ابر تُنک . || گرد و غبار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طلمساءلغتنامه دهخداطلمساء. [طِ م ِ ] (ع اِ) زمین بی منار و نشان . || تاریکی شب . || (ص ) تاریک . (منتهی الارب ).