مساحت کردنلغتنامه دهخدامساحت کردن . [ م َ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیمودن زمین و اندازه ٔ آن را معین کردن . (ناظم الاطباء). اندازه گرفتن . وسعت سطحی را تعیین کردن . حزر. (دهار) : چون خواهند که زمینی را مساحت کنند اولاً طول آن باز بینند که چند باب است و باب ... عبارت از شش گز
مساحت کردنفرهنگ مترادف و متضاداندازه گرفتن، مساحی کردن، مساحت گرفتن، اندازهگیری کردن، مساحتگیری کردن، پیمودن
مشاهدلغتنامه دهخدامشاهد. [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مشهد به معنی جای حاضر آمدن مردمان . (آنندراج ) (از محیط المحیط). ج ِ مَشْهَد و مَشهدة. (ناظم الاطباء) : من هرگز تو را ندیده ام و نشناخته و باتو در معاهد و مشاهد ننشسته . (مرزبان نامه ص 271
مشاهدلغتنامه دهخدامشاهد. [ م َ هَِ ] (ع اِ) شهادتگاه ها. قبرستان شهیدان . (از ناظم الاطباء). ج ِ مَشهد.- مشاهد شریفه ؛ قبر مطهر منور آن حضرت و قبور ائمه ٔ اطهار صلوات اﷲ علیهم . (ناظم الاطباء).- مشاهد متبرکه ؛ مشاهد شریفه . رجوع به ترکی
مشاهدلغتنامه دهخدامشاهد. [ م ُ هََ ] (ع ص ) دیده شده . گواهی داده شده . نگاه کرده . نگریسته . (از ناظم الاطباء).
مساحتلغتنامه دهخدامساحت . [ م َ ح َ ] (ع مص ) مساحة. زمین پیمودن . (تاج المصادر بیهقی ). پیمودن زمین . زمین پیمایی . پیمایش . و رجوع به مساحة شود. || (اِ) سطح قسمتی معین از محوطه ای : مساحت مثلث ، مساحت مربع، مساحت دایره : که دانست چندین زمین با مساحت صد و شصت ب
مساحت دارلغتنامه دهخدامساحت دار. [ م َ ح َ ] (نف مرکب ) مساحت دارنده . مسّاح و آنکه مساحت زمین را معلوم می کند. (ناظم الاطباء).
نسبت مساحت ملخpropeller area ratio 2واژههای مصوب فرهنگستاننسبت مساحت تیغههای ملخ به مساحت سطح دَوَرانی ملخ پروانه
ضریب مساحت صفحۀ شناوریwaterplane area coefficientواژههای مصوب فرهنگستاننسبت مساحت سطحِمقطع شناوری به مساحت مستطیلی به طول و عرض شناور
مساحتلغتنامه دهخدامساحت . [ م َ ح َ ] (ع مص ) مساحة. زمین پیمودن . (تاج المصادر بیهقی ). پیمودن زمین . زمین پیمایی . پیمایش . و رجوع به مساحة شود. || (اِ) سطح قسمتی معین از محوطه ای : مساحت مثلث ، مساحت مربع، مساحت دایره : که دانست چندین زمین با مساحت صد و شصت ب
مساحتلغتنامه دهخدامساحت . [ م َ ح َ ] (ع مص ) مساحة. زمین پیمودن . (تاج المصادر بیهقی ). پیمودن زمین . زمین پیمایی . پیمایش . و رجوع به مساحة شود. || (اِ) سطح قسمتی معین از محوطه ای : مساحت مثلث ، مساحت مربع، مساحت دایره : که دانست چندین زمین با مساحت صد و شصت ب
مساحتفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) سطحی که میان مجموعهای از خطوط یا مرزها قرار دارد.۲. اندازۀ سطح.۳. [قدیمی] دانش اندازه گرفتن زمین.
مساحتلغتنامه دهخدامساحت . [ م َ ح َ ] (ع مص ) مساحة. زمین پیمودن . (تاج المصادر بیهقی ). پیمودن زمین . زمین پیمایی . پیمایش . و رجوع به مساحة شود. || (اِ) سطح قسمتی معین از محوطه ای : مساحت مثلث ، مساحت مربع، مساحت دایره : که دانست چندین زمین با مساحت صد و شصت ب
مساحتفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) سطحی که میان مجموعهای از خطوط یا مرزها قرار دارد.۲. اندازۀ سطح.۳. [قدیمی] دانش اندازه گرفتن زمین.