مسافةلغتنامه دهخدامسافة. [ م َ ف َ ] (ع اِ) مسافت . سیفة. دوری راه و دوری میان دو منزل . (دهار). بعد و فاصله . ج ،مَساوف و مشهور چنین است که مسافة مقداری است از زمینی چنانکه گویند: بیننا مسافة میل ؛ یعنی زمین به مساحت یک میل ، و گویند بیننا مسافة شهر؛ یعنی بین ما زمینی است که پیمودن آن یک ماه
مسوفةلغتنامه دهخدامسوفة. [ م ُ س َوْ وِ ف َ ] (ع ص )تأنیث مسوف . || چاهی که قریب است که آب دهد. (منتهی الارب ). چاهی که نزدیک به آب دادن باشد. (ناظم الاطباء). || چاهی که آبش ناگوارد و ناخوش و بدبو باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || زن نافرمان که اطاعت شوهر نکند و به «سو
مسافحلغتنامه دهخدامسافح . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مسافحة. زانی . پلیدکار. رجوع به مسافحة شود.
مسافعلغتنامه دهخدامسافع. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مسافعة. رجوع به مسافعة شود.زناکننده و زناکار. || حمله کننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دست در گردن یکدیگر کننده . (منتهی الارب ). معانقه کننده ، و گویند به معنی مضاربه کننده و زد و خورد کننده است . (اقرب الموارد). || شمشیرز
مسایفةلغتنامه دهخدامسایفة. [ م ُ ی َ ف َ ] (ع مص ) با هم شمشیر زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). با کسی شمشیر زدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شمشیربازی . یکدیگر را با شمشیر زدن . تسایف .
مصائفةلغتنامه دهخدامصائفة. [ م ُ ءَ ف َ ] (ع مص ) معامله ٔ تابستانی کردن . (آنندراج ). بازار کردن در تابستان . خرید و فروخت و معامله کردن به تابستان . مصایفة. رجوع به مصایفه شود.
مسافاتلغتنامه دهخدامسافات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مسافة. فاصله ها. بعدها. دوریها. رجوع به مسافة و مسافت شود.
ثروانلغتنامه دهخداثروان . [ ث َرْ ] (اِخ ) ابن فزارةبن عبد یغوث . صحابی است . و بیت ذیل را گاه درک صحبت رسول صلوات اﷲ علیه سروده است :الیک رسول اﷲ خبت مطیتی مسافة ارباع تروح و تغتدی .