مشافهتلغتنامه دهخدامشافهت . [ م ُ ف َ /ف ِ هََ ] (از ع ، مص ) مشافهة : نهضت فرمود و به مرو آمد تا آن سخن به مشافهت رود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ قدیم ص 131) .
مسافحاتلغتنامه دهخدامسافحات . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسافِحة : و آتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لامتخذات أخدان . (قرآن 25/4). رجوع به مسافحة شود.
مشافهاتلغتنامه دهخدامشافهات . [م ُ ف َ ] (ع اِ) ج ِ مشافهت : و استادم بونصر نامه ها و مشافهات نسخت کرد و نبشته آمد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 376). و ابوالعلا به دیوان وزارت آمد و نامه ها و مشافهات استادم بستد و بخواند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص