مساکینلغتنامه دهخدامساکین . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه . واقع در 12هزارگزی جنوب غربی رود و 7هزارگزی غرب راه شوسه ٔ عمومی تربت به نیازآباد. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهن
مساکینلغتنامه دهخدامساکین . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِسکین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بیچارگان . بینوایان . دراویش . بی چیزان . رجوع به مسکین شود : و اِذا حضر القسمة اولوا القربی و الیتامی و المساکین فارزقوهم منه . (قرآن 8/4). ولکن
مساکینفرهنگ مترادف و متضادبیبضاعتها، بیچارگان، بینوایان، تهیدستان، فقیران، فقرا، مسکینان، مسکینها ≠ اغنیا، ثروتمندان
مساکنلغتنامه دهخدامساکن . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مساکنة. باشنده وسکونت گیرنده . (ناظم الاطباء). سکونت کننده با دیگری در یک منزل . (اقرب الموارد). و رجوع به مساکنة شود.
مساکنلغتنامه دهخدامساکن .[ م َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ مسکن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). منازل . خانه ها. مسکن ها. رجوع به مسکن شود : و سکنتم فی مساکن الذین ظلموا انفسهم . (قرآن 45/14). و کم أهلکنا من قریة بطرت معیشتها فتلک مساکنهم لم تسک
زینولغتنامه دهخدازینو. (اِ) نوعی از جامه ٔ پشمین که غربا و مساکین میپوشند. (آنندراج ). پوشاکی پشمینه مر گدایان را. (ناظم الاطباء).
مسکین نوازیلغتنامه دهخدامسکین نوازی . [ م ِ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل مسکین نواز. نواختن مساکین . و رجوع به مسکین نواز شود.
حبل المساکینلغتنامه دهخداحبل المساکین . [ ح َ لُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) صنفی از لبلاب ، یعنی رسن درویشان . لبلاب بزرگ . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). لبلاب . (داود ضریر انطاکی ) (اختیارات بدیعی ). داردوست . پیچک . لبلاب کبیر. قسوس . رجوع به ذیل دزی ج 1 ص <span class="hl" dir
سراج المساکینلغتنامه دهخداسراج المساکین . [ س ِ جُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) کنایه از مهتاب . (آنندراج ). قمر. (مجموعه ٔ مترادفات ص 276). ماهتاب .
قصعةالمساکینلغتنامه دهخداقصعةالمساکین . [ ق َ ع َ تُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) کاسه ٔ درویشان . (مهذب الاسماء). || (اِخ ) ستاره ای چند است برمثال کاسه ٔ رخنه شده . (مهذب الاسماء).
ام المساکینلغتنامه دهخداام المساکین . [ اُم ْ مُل ْ م َ ] (اِخ ) زینب دختر خزیمةبن حارث انصاری از زنان پیغمبر اسلام بود پس آنگه شوهر اولش در جنگ احد کشته شد به ازدواج پیغمبر درآمد و پس ازچند ماه در ربیعالاول سال چهارم هجری درگذشت . (از ریحانه الادب ج 6 ص <span class