مستبعدلغتنامه دهخدامستبعد. [ م ُ ت َ ع َ ](ع ص ) نعت مفعولی از استبعاد. || بعید و دور شمرده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دورانگاشته . دور. بعید. دشوار. (غیاث ). رجوع به استبعاد شود.- مستبعد است ؛ دور است از واقع. بعید است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مستبعدلغتنامه دهخدامستبعد. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبعاد. || دوری جوینده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دوری خواهنده . (غیاث ) (آنندراج ). || بعید و دور شمرنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استبعاد شود.
مستبحثلغتنامه دهخدامستبحث . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص )نعت فاعلی از مصدر استبحاث . کاونده و تفتیش کننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استبحاث شود.
مشتبهاتلغتنامه دهخدامشتبهات . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مشتبهة. (از ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). و رجوع به مشتبهة شود.
مستبثلغتنامه دهخدامستبث . [ م ُ ت َ ب ِث ث ] (ع ص ) خواهنده از کسی که رازی را برای وی آشکار کند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به استبثاث شود.
مستبدلغتنامه دهخدامستبد. [ م ُ ت َ ب ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استبداد. رجوع به استبداد شود. به خودی خود به کاری ایستاده ومتفردشده . (منتهی الارب ). تنها به کاری استاده شونده .(غیاث ) (آنندراج ). || کسی که هرگاه چیزی را شروع کند تا پایان دادن آن ، دست بردار نباشد. (اقرب الموارد) <span cla
مستبذلغتنامه دهخدامستبذ. [ م ُ ت َ ب ِذذ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبذاذ. به معنی مستبد است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خودرأی . خودکامه . رجوع به استبذاذ و مستبد شود.
دورفرهنگ مترادف و متضاد۱. بعید، پرت، متباعد ۲. مستبعد ۳. جدا، منفک ۴. مهجور ۵. منفصل ۶. بری ۷. دیر ≠ قریب، نزدیک
بعیدفرهنگ مترادف و متضاد۱. پرت، دور، دورافتاده، متباعد ≠ نزدیک، قریب ۲. بیگانه ۳. نامحتمل، غیرمحتمل، مستبعد ۴. باورنکردنی، دورازذهن، دور از انتظار ۵. خلاف، ناروا
استغرابلغتنامه دهخدااستغراب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سخت بخندیدن . (تاج المصادر بیهقی ). نیک سخت بخندیدن . (زوزنی ). مبالغه کردن در خنده . و اُستغرب ، مجهولاً کذلک . (منتهی الارب ). || غریب و عجیب آمدن . (زوزنی ). عجیب و غریب شمردن . غریب آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). بعید شمردن . بعید داشتن .- <
جزریلغتنامه دهخداجزری . [ ج َ زَ ] (اِخ ) محمدبن محمد شافعی قاری ملقب به شمس الدین . وی از متأخران قراء و محدثان عامه بود و در فن خود فضل و تبحر داشت . در بعضی از کتب نیز ذکر او آمده و در پاره ای از موارد بوصف «صاحب اربعین » ذکر گردیده است . او قراآت قرآن مجید را از جمع کثیری اخذ کرد و در سا
کاتب سیاریلغتنامه دهخداکاتب سیاری . [ ت ِ ب ِ س َی ْ یا ] (اِخ ) احمدبن محمدبن سیاربن عبداﷲ کاتب بصری مکنی به ابوعبداﷲ، در زمان حضرت امام حسن عسکری (ع ) متوفی 260 هجری از نویسندگان آل طاهر و ضعیف الحدیث و مردودالروایه و فاسدالمذهب و تناسخی المشرب بود. از تألیفات ا