مستجیزلغتنامه دهخدامستجیز. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجازة. || «جواز»خواهنده ، و آن آبی باشد که به مواشی و زراعت دهند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || اجازت خواهنده . (آنندراج ). اذن خواهنده . (اقرب الموارد) : چه عجب گر خالق این قوم نیزبا تو باشد چ
مستجزلغتنامه دهخدامستجز. [ م ُ ت َ ج ِزز ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجزاز. گندم که به درو رسد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استجزاز شود.
مستجیشلغتنامه دهخدامستجیش . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجاشة. طلب کننده ٔ لشکر. (منتهی الارب ). رجوع به استجاشة شود.
مستأجزلغتنامه دهخدامستأجز. [ م ُ ت َءْ ج ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیجاز. بر وساده خم شونده و بر بالش تکیه نکننده . (منتهی الارب ). کسی که بر بالش خم شود و بر آن تکیه نکند، و گویند کسی که از وساده دور شود. (اقرب الموارد). رجوع به استئجاز و استیجاز شود.