مسترسللغتنامه دهخدامسترسل . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرسال . ملایم و متواضع و خوش خوی . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || شعر مسترسل ؛ موی فروهشته . (دهار) (منتهی الارب ). موی فروهشته و راست افتاده و آویخته . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به استرسال شود.
مسجرلغتنامه دهخدامسجر. [ م ُ س َج ْ ج َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسجیر. رجوع به تسجیر شود. || شَعر مسجر؛ موی فروهشته و مسترسل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مسبغللغتنامه دهخدامسبغل . [ م ُ ب َ غ ِل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اسبغلال . رجوع به اسبغلال شود. || فراخ و دراز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شعر مسبغل ؛ موی مسترسل و فروهشته و راست افتاده . (از ذیل اقرب الموارد).
منسدللغتنامه دهخدامنسدل . [ م ُ س َ دِ ] (ع ص ) موی فروهشته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مسترسل . (یادداشت مرحوم دهخدا). || جامه ٔ فروهشته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). جامه ٔپایین افتاده . (ناظم الاطباء). رجوع به انسدال شود.
مسجورلغتنامه دهخدامسجور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سجر و سجور. رجوع به سجر و سجورشود. افروخته . (منتهی الارب ). موقد. (اقرب الموارد). || ساکن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پر و مالامال از آب . (غیاث ) (آنندراج ).- بحر مسجور ؛ دریایی که آبش زائد از آن باشد.
ملایملغتنامه دهخداملایم . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) مأخوذ از تازی ، سازوار و موافق و مناسب . (ناظم الاطباء) سازگار. ملائم . مقابل منافر: لذت ادراک ملایم است و الم ادراک منافر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انبساطی فزوده که خردآن را موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت ندارد. (چه