مستشرفلغتنامه دهخدامستشرف . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استشراف . رجوع به استشراف شود. || مرتفع. گرانبها. قیمتی : کاله ٔ معیوب و قلب کیسه برکاله ٔ پر سود و مستشرف چو در.مولوی (مثنوی ).
مستشرفلغتنامه دهخدامستشرف . [ م ُ ت َ رِ ](ع ص ) نعت فاعلی از استشراف . ستم کننده در حق کسی . || چشم بردارنده برای نگریستن در چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مرتفع. (اقرب الموارد). افراشته و راست و بلند. (ناظم الاطباء).
مستصرفلغتنامه دهخدامستصرف . [ م ُ ت َ رِ] (ع ص ) نعت فاعلی از استصراف . برگردانیدن خواهنده .(آنندراج ). درخواست کننده از خداوند که مکاره را از او دور کند. (اقرب الموارد). رجوع به استصراف شود.