مستغفرلغتنامه دهخدامستغفر. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استغفار. آمرزش خواهنده . (دهار) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استغفار شود.
مستغفریلغتنامه دهخدامستغفری . [ م ُ ت َ ف ِ ] (اِخ ) جعفربن ابی علی محمد نسفی سمرقندی مکنی به ابوالعباس ، محدث و فقیه قرن پنجم هَ. ق . رجوع به ابوالعباس مستغفری در همین لغت نامه و ریحانة الادب ج 5 ص 303 و الاعلام زرکلی ج <span c
مستغفریلغتنامه دهخدامستغفری . [ م ُ ت َ ف ِ ] (اِخ ) جعفربن ابی علی محمد نسفی سمرقندی مکنی به ابوالعباس ، محدث و فقیه قرن پنجم هَ. ق . رجوع به ابوالعباس مستغفری در همین لغت نامه و ریحانة الادب ج 5 ص 303 و الاعلام زرکلی ج <span c
مستغفرینلغتنامه دهخدامستغفرین . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستغفر (در حالت نصبی و جری ). طلب کنندگان آمرزش . آمرزش خواهان : الصابرین والصادقین و القانتین و المنفقین و المستغفرین بالاسحار. (قرآن 17/3). و رجوع به مستغفر و استغفار شود.<br
سبحه دارلغتنامه دهخداسبحه دار. [ س ُ ح َ / ح ِ ] (نف مرکب ) ذاکر. (شرفنامه ٔ منیری ). عابد و متذکر. (ناظم الاطباء). || مستغفر. (شرفنامه ٔ منیری ).
جعفرلغتنامه دهخداجعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن معتزبن محمدبن مستغفر نسفی مکنی به ابوالعباس . رجوع به ابوالفضل مستغفری در همین لغت نامه شود.
فضللغتنامه دهخدافضل . [ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) فزونی . ج ، فضول . (منتهی الارب ). مقابل نقص . (اقرب الموارد). || بقیه ازهر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برتری . رجحان . (فرهنگ فارسی معین ) : چه فضل میر ابوالفضل بر همه ملکان چو فضل گوهر و یاقوت بر نب
مستغفریلغتنامه دهخدامستغفری . [ م ُ ت َ ف ِ ] (اِخ ) جعفربن ابی علی محمد نسفی سمرقندی مکنی به ابوالعباس ، محدث و فقیه قرن پنجم هَ. ق . رجوع به ابوالعباس مستغفری در همین لغت نامه و ریحانة الادب ج 5 ص 303 و الاعلام زرکلی ج <span c
مستغفرینلغتنامه دهخدامستغفرین . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستغفر (در حالت نصبی و جری ). طلب کنندگان آمرزش . آمرزش خواهان : الصابرین والصادقین و القانتین و المنفقین و المستغفرین بالاسحار. (قرآن 17/3). و رجوع به مستغفر و استغفار شود.<br