مستهلکلغتنامه دهخدامستهلک . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) معدوم و نیست و نابود شده . هلاک و نابود شده . (از اقرب الموارد). هلاک شونده . (غیاث ). || مالی که مصرف شده و تمام شده باشد. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به استهلاک شود. || پرداخته شده به تدریج (وام ). || بدست بازآمده تدریجاً (سرمایه ٔ اخت
مستهلکلغتنامه دهخدامستهلک . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) هلاک کننده و مهلک . || مصرف کننده و تمام کننده مالی را. || کوشنده در کاری با شتاب . (از اقرب الموارد). و رجوع به استهلاک شود.
مستحلکلغتنامه دهخدامستحلک . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحلاک . سخت سیاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استحلاک شود.
مستهلک شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نیست شدن، نابود شدن، محو شدن، ازمیان رفتن، هلاک شدن، معدوم شدن ۲. به تدریج دین اداشدن، تادیه شدن (تدریجی قرض) ۳. فرسودهشدن ۴. مستحیل شدن
مستهلک شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نیست شدن، نابود شدن، محو شدن، ازمیان رفتن، هلاک شدن، معدوم شدن ۲. به تدریج دین اداشدن، تادیه شدن (تدریجی قرض) ۳. فرسودهشدن ۴. مستحیل شدن
مستهلک شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نیست شدن، نابود شدن، محو شدن، ازمیان رفتن، هلاک شدن، معدوم شدن ۲. به تدریج دین اداشدن، تادیه شدن (تدریجی قرض) ۳. فرسودهشدن ۴. مستحیل شدن