مستودعلغتنامه دهخدامستودع . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ، اِ)آنکه از او نگهداری امانتی را خواسته باشند. (از اقرب الموارد). امانت نگهدار. امانت دار. || آنچه به امانت نزد کسی سپرده باشند. (از اقرب الموارد). مالی که ودیعه گذارند. امانت . امانتی . رجوع به استیداع شود : گفتند امامت ا
مستودعلغتنامه دهخدامستودع . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) آنکه چیزی را به نزد کسی به امانت می سپارد. (از اقرب الموارد). ودیعه گذار. امانت گذار. رجوع به استیداع شود.
مستودعدیکشنری عربی به فارسیانبار , مخزن , امانت دار , بازخانه , انبارگاه , ايستگاه راه اهن , مخزن مهمات
مستوضحلغتنامه دهخدامستوضح . [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) دست بالای چشم نهاده نگرنده ٔچیزی تا دیده شود. || آشکار کردن خواهنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || راوی و مورخ . (ناظم الاطباء). رجوع به استیضاح شود.
مستوضعلغتنامه دهخدامستوضع. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) کم کردن خواهنده از چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به استیضاع شود.
مُسْتَوْدَعٌفرهنگ واژگان قرآنبه ودیعه گذاشته شده (مراد از مستقردر عبارت "أَنشَأَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ " آن افرادي است که دوران سير در اصلاب را طي کرده و متولد شده و در زمين که به مقتضاي آيه و لکم في الارض مستقر قرارگاه نوع بشر است مستقر گشته ، و مراد از مستودع آن افرادي است که هنوز سير در اصلاب
مستودیلغتنامه دهخدامستودی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) اقرارکننده به حق دیگری . (از اقرب الموارد). گرونده ٔ حق . (از منتهی الارب ). و رجوع به استیداء شود.
مستودعاتلغتنامه دهخدامستودعات . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ، اِ)ج ِ مستودع و مستودعة. امانتها و چیزهای امانت داشته شده . (غیاث ) (آنندراج ) : فاما سِرّی از مستودعات قضا و مکنونات قدر دست رد بر پیشانی او نهاد.(سندبادنامه ص 61). رجوع به مستودع و اس
مستودعاتلغتنامه دهخدامستودعات . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ، اِ)ج ِ مستودع و مستودعة. امانتها و چیزهای امانت داشته شده . (غیاث ) (آنندراج ) : فاما سِرّی از مستودعات قضا و مکنونات قدر دست رد بر پیشانی او نهاد.(سندبادنامه ص 61). رجوع به مستودع و اس