مسقفلغتنامه دهخدامسقف . [ م ُ س َق ْ ق َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسقیف . رجوع به تسقیف شود. || خانه ٔ پوشیده . (آنندراج ). بیت سقف دار. (از اقرب الموارد). خانه ٔ آسمانه کرده . (دهار). صاحب سقف . باسقف . با آسمانه . آسمانه دار. پوشیده . سرپوشیده . پوشانیده . باپوشش .- مسقف
مسکولغتنامه دهخدامسکو. [ م ُ ک ُ ] (اِخ ) موسکو. شهری است بزرگ و پرجمعیت ، پایتخت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که در زمین جلگه ای واقع شده در کنار رودی به نام مسکوا که شعبه ای از رود ولگاست . مرکز سیاست و صنایع گوناگون و دارای دانشگاه های متعدد است . جمعیت آن با حومه در حدود هفت میلیون تن اس
مشکولغتنامه دهخدامشکو. [ م َ ] (اِ مصغر) تصغیر مشک و خیک هم هست که مشکیجه باشد. (برهان ).مصغر مشک یعنی مشک کوچک و مشکیجه . (ناظم الاطباء).
مشکولغتنامه دهخدامشکو. [ م َ ک ُوو ] (ع ص ) گله کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || دردناک . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || که به اندک بیماری سست شده باشد. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
مشکولغتنامه دهخدامشکو. [ م ُ / م َ ] (اِ) مشکوی . بتخانه . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). بتخانه را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ). بتخانه و بتکده . (ناظم الاطباء) : نه چون خسروانی نه چون تو بتابت و برهمن دید مشکوی گنگ .
مسقففلغتنامه دهخدامسقفف . [ م ُ س َ ف ِ ] (ع ص ) شعر مسقفف ؛ موی بلند و پراکنده و ژولیده . (منتهی الارب ). مُسْقَفِف ْ یا مُسْقَفِّف ْ. (از اقرب الموارد).
واگن مسقفcovered wagon, covered car, box carواژههای مصوب فرهنگستانواگنی برای حمل بارهای بستهبندیشده و قطعات صنعتی فلزات و مواد غذایی
واگن احشامcattle wagon, stock carواژههای مصوب فرهنگستاننوعی واگن مسقف با دیوارههای مشبک برای حمل دام
مسقففلغتنامه دهخدامسقفف . [ م ُ س َ ف ِ ] (ع ص ) شعر مسقفف ؛ موی بلند و پراکنده و ژولیده . (منتهی الارب ). مُسْقَفِف ْ یا مُسْقَفِّف ْ. (از اقرب الموارد).
واگن مسقفcovered wagon, covered car, box carواژههای مصوب فرهنگستانواگنی برای حمل بارهای بستهبندیشده و قطعات صنعتی فلزات و مواد غذایی