مسموع افتادنلغتنامه دهخدامسموع افتادن . [ م َ اُ دَ ] (مص مرکب ) شنیده شدن . به گوش آمدن . مسموع شدن . مسموع گردیدن . و رجوع به مسموع شدن و مسموع گردیدن شود. || پذیرفته شدن : و اگر در آمدن تعلل نمائی هیچ عذر مسموع نخواهد افتاد. (ظفرنامه ٔ یزدی چ امیرکبیر ص <span class="hl" dir
مسموع افتادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. شنیده شدن، مسموع شدن، به گوش رسیدن ۲. پذیرفته شدن، مورد قبول قرار گرفتن
مسموعلغتنامه دهخدامسموع . [ م َ ] (ع ص ) شنیده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شنوده . (آنندراج ). شنیده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به گوشم قوت مسموع و سامعبسازد نغمه ٔ بربط شنیدن . (منسوب به ناصرخسرو).- <sp
مشموعلغتنامه دهخدامشموع . [ م َ ] (ع ص ) مسک مشموع ؛ مشک عنبرآمیخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مسموع شدنلغتنامه دهخدامسموع شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به گوش آمدن . شنیده شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). مسموع افتادن . مسموع گردیدن . و رجوع به مسموع افتادن و مسموع گردیدن شود.
گوشلغتنامه دهخداگوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرای سمع و حس سمع. (ناظم الاطباء). اوستا گئوشه ، پهلوی گوش ، پارسی باستان گئوشه ، هندی باستان گهوشه (صدا)، کردی گوه ، ا
افتادنلغتنامه دهخداافتادن .[ اُ دَ ] (مص ) از پا درآمدن . (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از برهان ) (هفت قلزم ). از پا درآمدن . ساقط شدن . سقط شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : بر شیر زخمی استوار کرد چنانکه بدان تمام شد و بیفتاد. (تاریخ بیهقی ). پادشاه ... به دو دست بر سر
مسموعلغتنامه دهخدامسموع . [ م َ ] (ع ص ) شنیده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شنوده . (آنندراج ). شنیده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به گوشم قوت مسموع و سامعبسازد نغمه ٔ بربط شنیدن . (منسوب به ناصرخسرو).- <sp
نامسموعلغتنامه دهخدانامسموع . [ م َ ] (ص مرکب ) آنچه شنیده نمیشود. شنیده ناشده . || نامقبول . آنچه پذیرفته نمی گردد. آنچه مقبول نمی گردد.(ناظم الاطباء). ناشنونده . اجابت ناشده . غیرمستجاب .
مسموعلغتنامه دهخدامسموع . [ م َ ] (ع ص ) شنیده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شنوده . (آنندراج ). شنیده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به گوشم قوت مسموع و سامعبسازد نغمه ٔ بربط شنیدن . (منسوب به ناصرخسرو).- <sp