مسکوتلغتنامه دهخدامسکوت . [ م َ ] (ع ص ) کسی که دچار بیماری سکته شده باشد. (از اقرب الموارد) (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سکته زده . مبتلی به بیماری سکته . || ساکت شده و خاموش شده . (ناظم الاطباء).- مسکوت عنه ؛ چیزی که سزاوار خاموشی بود، و نگفتنی . (ناظم الاطباء).- <
مسقاطلغتنامه دهخدامسقاط. [ م ِ ] (ع ص )زن که بچه ٔ ناتمام افکندن عادت او باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مَساقیط. (ناظم الاطباء).
مسکوتانلغتنامه دهخدامسکوتان . [ م َ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان مسکوتان بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، واقع در 70هزارگزی جنوب غربی بمپور و 37هزارگزی غرب راه شوسه ٔ بمپور به چاه بهار، با 2500 تن سک
مسکوتانلغتنامه دهخدامسکوتان . [ م َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، واقع در جنوب غربی بمپور و محدود از شمال به دهستان مرکزی و بخش بزمان ، از مشرق به دهستان لاشار و شنزار اسپکه ،از جنوب به دهستان فنوج و از مغرب به دهستان رمشک . آب آن از قنات و چشمه تأمین می شود و
معلق بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان بودن، در انتظار بودن، آماده بهخدمت بودن مسکوت ماندن، بهحال تعلیق درآمدن
ناگفتهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط تلویحی، مسکوت، مکتوم، گفتهنشده، اسرارآمیز▼، سرّی، محرمانه، امضامحفوظ، ناگفتنی، غیرقابلدرک
مسکوتانلغتنامه دهخدامسکوتان . [ م َ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان مسکوتان بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، واقع در 70هزارگزی جنوب غربی بمپور و 37هزارگزی غرب راه شوسه ٔ بمپور به چاه بهار، با 2500 تن سک
مسکوتانلغتنامه دهخدامسکوتان . [ م َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، واقع در جنوب غربی بمپور و محدود از شمال به دهستان مرکزی و بخش بزمان ، از مشرق به دهستان لاشار و شنزار اسپکه ،از جنوب به دهستان فنوج و از مغرب به دهستان رمشک . آب آن از قنات و چشمه تأمین می شود و