مسیلغتنامه دهخدامسی ٔ. [ م ُ ] (ع ص ) ج ،مسیئون . بدکردار و گناهکار و محروم . (ناظم الاطباء).بدی کننده و گناهکار. (فرهنگ نظام ). بدکردار. (دهار)(مهذب الاسماء). بدکردار. بدافعال . (از غیاث ) . بدکار. تباهکار. تبهکار. بدکاره . بزه کار. بزه مند. عاصی . مذنب . مجرم . آثم . اثیم . بدکنش . بدکننده
مسیلغتنامه دهخدامسی . [ ] (اِ) به هندی کاکنج است و در بعضی بلاد اطریلال را به این اسم خوانند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
مسیلغتنامه دهخدامسی . [ م َس ْی ْ ] (ع مص ) بیرون آوردن نطفه از زهدان ناقه و پاک کردن رحم را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). خارج ساختن نطفه از رحم و فرزند از شکم . (تاج المصادر بیهقی ). || لاغر گردانیدن شتران را. (از منتهی الارب )(آنندراج ). || نرم رفتن و کم رفتن . (آنندراج ) (از ناظم الاطبا
مسیلغتنامه دهخدامسی . [ م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به مس . از جنس مس . ساخته شده از مس . || گونه ای رنگ سرخ مانند رنگ مس . به رنگ مس . مسی رنگ . || مس فروش . مسگر. || یک قسم سَنونی معمول هندوستان که رنگ میکند دندانها را. (ناظم الاطباء).
مسیلغتنامه دهخدامسی . [ م ِس ْی ْ / م ُ ] (ع اِ) شبانگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (مهذب الاسماء).
آمیزة خطمشیpolicy mixواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای متوازن از سیاستها و ابزارهای سیاستی که برای دستیابی به هدف مشترک همراه با هم به کار گرفته میشوند متـ .آمیزة سیاستی
موشیmouseواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه الکترونیکی کوچکی که به رایانه متصل شود و با حرکت دادن آن بتوان مکاننما را بر روی صفحۀ نمایش جابهجا کرد و با دکمههای آن به سامانه فرمانهایی داد
میشیلغتنامه دهخدامیشی . (اِخ ) آدم نزد مجوس . میشه . مقابل میشانه ، حوا. و گویند آن دو از گیاه ریباس از نطفه ٔکیومرث زادند. (مفاتیح ). همسر یا رفیق میشانه . (از یادداشت مؤلف ). همزاد میشانه که میشی و میشانه به نوشته ٔ بیرونی در آثار الباقیه به منزله ٔ آدم و حوا هستند در نزد ایرانیان . (از تا
مسینانلغتنامه دهخدامسینان . [ م َ ] (اِخ ) طبس مسینان . ناحیتی به خراسان . و رجوع به طبس مسینان شود.
مسیحلغتنامه دهخدامسیح . [ م َ ] (اِخ ) نام حضرت عیسی (ع ) بدان جهت که متبرک آفریده شده . (ناظم الاطباء).لقب حضرت عیسی علیه السلام ، زیرا که آن حضرت دوست حق بودند و از باعث تجرد اکثر به سیر و گشت می بودند. (آنندراج ) (غیاث ). عیسی علیه السلام . (دهار). لقب حضرت عیسی است که یکی از پیغمبران بنی
مسینیونلغتنامه دهخدامسینیون . [ م َ ] (اِ) شنگرف . (ناظم الاطباء). به لغت یونانی شنجرف را گویند که مصوران و نقاشان به کار برند. (آنندراج ) (برهان ). مسینون . و رجوع به شنجرف و شنگرف شود.
مسینانلغتنامه دهخدامسینان . [ م َ ] (اِخ ) طبس مسینان . ناحیتی به خراسان . و رجوع به طبس مسینان شود.
مسیحلغتنامه دهخدامسیح . [ م َ ] (اِخ ) نام حضرت عیسی (ع ) بدان جهت که متبرک آفریده شده . (ناظم الاطباء).لقب حضرت عیسی علیه السلام ، زیرا که آن حضرت دوست حق بودند و از باعث تجرد اکثر به سیر و گشت می بودند. (آنندراج ) (غیاث ). عیسی علیه السلام . (دهار). لقب حضرت عیسی است که یکی از پیغمبران بنی
مسینیونلغتنامه دهخدامسینیون . [ م َ ] (اِ) شنگرف . (ناظم الاطباء). به لغت یونانی شنجرف را گویند که مصوران و نقاشان به کار برند. (آنندراج ) (برهان ). مسینون . و رجوع به شنجرف و شنگرف شود.
تاریخ شمسیلغتنامه دهخداتاریخ شمسی . [ خ ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حساب زمانی که به اعتبار حرکت زمین بدور خورشید و بقول قدما حرکت شمس بدور زمین حاصل آید. تاریخ هجری شمسی محاسبه ٔتاریخ است از سال هجرت پیغمبر بحساب سالهای شمسی .مؤلف فرهنگ نظام در ماده ٔ «شمسی » آرد: «سالی که به اعتبار چهار
حصی هرمسیلغتنامه دهخداحصی هرمسی . [ ح َ هَِ م ِ ] (ع اِ مرکب ) عصی هرمص . حصی هرمس . حلبوب . (فهرست مخزن الادویه ). حریف الاملس . برسانیون . اربوطانون . رجوع به حلبوب شود.
حلمسیلغتنامه دهخداحلمسی . [ ح ِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیرچایی بخش ترکمان شهرستان میانه . کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 708 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، نخود، عدس و بزرک است و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغ
روز شمسیلغتنامه دهخداروز شمسی . [ زِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مدت لازم برای اینکه یک نصف النهار دوبار بر خورشید بگذرد و آن کمی از روز نجومی درازتر است . روزهای شمسی با یکدیگر مساوی نیستند. رجوع به روز نجومی شود.- روز شمسی متوسط ؛ فاصله ٔ بین دو عبور آفتاب محاذی [