مشارکت

mošārekat

معنی

باهم شریک شدن؛ شرکت کردن با هم.

مترادف

۱. انبازی، سهمبری، شراکت
۲. شرکت کردن، انبازی کردن

برابر پارسی

همکاری، همان بازی، میان وند

جست‌وجوی دقیق

مشارکت

لغت‌نامه دهخدا

مشارکت . [ م ُ رَ / رِ ک َ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از عربی شراکت و انبازی و حصه داری وبهره برداری . (ناظم الاطباء). شرکت : و در این تن سه قوه است یکی خرد و سخن و جایگاهش سر به مشارکت دل و دیگر خشم جایگاهش دل . (تاریخ ب

مشارکت

فرهنگ فارسی عمید

باهم شریک شدن؛ شرکت کردن با هم.

مشارکت

دیکشنری فارسی به عربی

مشارکة

مشارکت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

association, consortium, contribution, participation, partnership

مشارکت

فرهنگ فارسی معین

(مُ رَ کَ) [ ع . مشارکة ] (مص ل .) شریک شدن .

جست‌وجوی هم‌آوا

مشارکت کردن

دیکشنری فارسی به عربی

ارض مشاعة

مشارکت کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. شرکت کردن، سهیم شدن، مشارکت داشتن ۲. همکاری کردن

مشارکت اطلاعاتی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← اشتراک اطلاعات

میزان مشارکت

voter turnout, turnout 3, voting turnout

واژه‌های مصوب فرهنگستان

نسبت تعداد کسانی که در انتخابات شرکت می‌کنند به کل واجدان شرایط

راهبُرد مشارکت اطلاعاتی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← راهبرد اشتراک اطلاعات

جست‌وجوی مشابه

مشارکتی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

participatory

سام مشارکتی

PGIS

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← سامانة اطلاعات مکانی مشارکتی

جنگل‌داری مشارکتی

participatory forestry, social forestry

واژه‌های مصوب فرهنگستان

نوعی مدیریت جنگل با مشارکت افراد و گروه‌های ذی‌نفع در مراحل برنامه‏ریزی و اجرا

مشارکت کردن

دیکشنری فارسی به عربی

ارض مشاعة

مشارکت کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. شرکت کردن، سهیم شدن، مشارکت داشتن ۲. همکاری کردن

جست‌وجوی متن

underparticipation

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مشارکت

involvent

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مشارکت

fellowshipping

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مشارکت

musit

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مشارکت

concorporate

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مشارکت

جست‌وجوی هم‌آغاز

مشارکت کردن

دیکشنری فارسی به عربی

ارض مشاعة

مشارکت در کار بد

دیکشنری فارسی به انگلیسی

complicity

مشارکتی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

participatory

مشارکت کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. شرکت کردن، سهیم شدن، مشارکت داشتن ۲. همکاری کردن

مشارکت اطلاعاتی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← اشتراک اطلاعات

جست‌وجوی هم‌قافیه

جلوگیری کردن از مشارکت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

exclude

محروم کردن از مشارکت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

exclude

میزان مشارکت

voter turnout, turnout 3, voting turnout

واژه‌های مصوب فرهنگستان

نسبت تعداد کسانی که در انتخابات شرکت می‌کنند به کل واجدان شرایط

ترجمه مقاله