لغتنامه دهخدا
مشت . [ م ُ ] (اِ) معروف است که گره کردن پنجه ٔ دست باشد. (برهان ). آن جزء از دست که مابین ساعد و انگشتان واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). گره کردن پنجه ، مأخوذ از مشتن به معنی مالیدن و سرشتن . (آنندراج ). غرفه . حثی . قبضه . چنگ . راحة دست که مجموع انگشتان آن را به میان کف خم