مشتهیلغتنامه دهخدامشتهی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) خواهش کننده و آرزومند. (غیاث ) (آنندراج ). آن که میخواهد چیزی را و آرزوی آن میکند. آن که دوست میدارد چیزی را. (ناظم الاطباء). مشتاق . آرزومند.خواهنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سفره ٔ او پیش این از نان تهی است پی
مشتهیلغتنامه دهخدامشتهی . [ م ُ ت َ ها ] (ع ص ، اِ) خواسته و مرغوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آرزو. مطلوب : این مگر باشد ز حب مشتهی اسقنی خمراً و قل لی انها. مولوی (مثنوی چ خاور ص 249).صبر باش
مشتهیفرهنگ فارسی عمیدآنکه چیزی را میخواهد و آن را آرزو میکند؛ بااشتها؛ اشتهادار؛ دارای میلوشهوت.
مسطعلغتنامه دهخدامسطع. [ م ُ س َطْ طَ ] (ع ص ) بعیر مسطع؛ شتر باداغ . (منتهی الارب ). شتر که بوسیله ٔ «سطاع » داغ شده باشد. (از اقرب الموارد). شتری که در گردن وی به درازا داغ کرده باشند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسطیع شود.
مصطعلغتنامه دهخدامصطع. [ م ِ طَ ] (ع ص ) مرد فصیح و بلیغ. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مستحیلغتنامه دهخدامستحی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مخفف مستحیی . نعت فاعلی از استحیاء. (اقرب الموارد). رجوع به مستحیی و استحیاء شود.
مشتهلغتنامه دهخدامشته . [ م َ ت َ / ت ِ ] (اِ) چیزی فروختن به مکر و حیله و فریب مثل آن که شخص را روکش کنند و صاحب مال گردانندو اسباب خود را به نام او بفروشند. (برهان ). فروش چیزی به مکر و حیله و نیرنگ و فریب . (ناظم الاطباء).
مشتهیاتلغتنامه دهخدامشتهیات . [ م ُ ت َ هََ ] (ع اِ) اشیای مرغوب و آرزوداشته شده ها. (غیاث ) (آنندراج ). چیزهای خواسته شده و آرزوکرده شده و مرغوب . (ازناظم الاطباء) : و بفرمود تا اسباب آن مهیاکردند و مشتهیات از انواع لهو و لعب و اصناف اسباب طرب و فرح به مجلس خود دعوت کرد.
آرزوخواهلغتنامه دهخداآرزوخواه . [ رِ خوا / خا ] (نف مرکب ) شهوی . شهوانی . || متمنی . راجی . مشتهی : دل شه چو زآن نکته آگاه شداز آن آرزو آرزوخواه شد.نظامی .
درگهیلغتنامه دهخدادرگهی . [ دَ گ َ ] (ص نسبی ) منسوب به درگه . درگاهی .- مرکب درگهی ؛ اسب نوبتی . اسب تربیت شده و لایق سواری درباریان : شیخ کامل بود و طالب مشتهی مرد چابک بود و مرکب درگهی .مولوی .
رغبت انگیزلغتنامه دهخدارغبت انگیز. [ رَ / رِ ب َ اَ ] (نف مرکب ) رغبت انگیزنده . برانگیزنده ٔ خواهانی و خواهش و میل . مشتهی . (یادداشت مؤلف ). که به میل و رغبت آرد. که میل و رغبت را در کسی برانگیزد : از آن پذرفتهای رغبت انگیزدگرباره
مشتهیاتلغتنامه دهخدامشتهیات . [ م ُ ت َ هََ ] (ع اِ) اشیای مرغوب و آرزوداشته شده ها. (غیاث ) (آنندراج ). چیزهای خواسته شده و آرزوکرده شده و مرغوب . (ازناظم الاطباء) : و بفرمود تا اسباب آن مهیاکردند و مشتهیات از انواع لهو و لعب و اصناف اسباب طرب و فرح به مجلس خود دعوت کرد.