مشتوکلغتنامه دهخدامشتوک . [ م ُ ] (اِ)قسمت زیرین لوله ٔ سیگارت که تهی است و توتون در آن نیست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لوله ای از مقوا که در ته سیگار نصب شود. || لوله ٔ فلزی یاچوبی و جز آن که سیگار را بر آن نصب کنند و کشند.
مشتوکفرهنگ فارسی معین(مُ) استوانه ای چوبی یا غیره که داخل آن مجوف است و سیگار را در دهانة گشاد آن نصب کنند و دهانة کوچک رامیان لب ها گذارند و سیگار را دود کنند.
مشتق نشانک تحلیلی،مشتق سیگنال تحلیلیanalytic signal derivationواژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنال مشتق nام قائم بیهنجاری میدان پتانسیل
مشتاقلغتنامه دهخدامشتاق . [ م ُ ] (اِخ ) ملا حسین . از ولایت شیراز است و هم در آنجا به قصه خوانی میگذرانید. این رباعی از او به نظر رسیده :هر لحظه ز من روایتی می شنوی وز قصه ٔ من شکایتی می شنوی سوز دل من فسانه می پنداری من مردم و تو حکایتی می شنوی .(از آتشک
مشتاقلغتنامه دهخدامشتاق . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ش و ق ») آزمند چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرزومند. (مهذب الاسماء). آزمند به چیزی . آرزومند. و بسیار مایل و راغب و طالب و دارای شوق . (ناظم الاطباء). خواهان : سمن بوی آن سر زلفش که مشکین کرد آفاقش عجب نی ار تبت
مستأیکلغتنامه دهخدامستأیک . [ م ُ ت َءْ ی ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی ازمصدر استئیاک . || انبوه و درهم پیچیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استئیاک شود.
مشتکلغتنامه دهخدامشتک . [ م ُ ت َ ] (اِ) نوعی آلت موسیقی . (از ریدک خوش آرزو، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به آهنگ شود. || در تداول مشتوک را نیز گویند. و رجوع به مشتوک شود.
امزیکلغتنامه دهخداامزیک . [ اَ ] (اِ) چوب سیگار. (یادداشت مؤلف ). آلتی از چوب یا سفال که سیگار در سر آن کنند و بکشند. مشتوک . سر سیگار. کلمه ٔ امزیک در بعضی از نقاط آذربایجان متداول است .
سیگارلغتنامه دهخداسیگار. (اِ) (فرانسوی ، اِ) برگ بریده یا خردکرده ٔ توتون که معمولاً در کاغذ نازک پیچیده شده است و برای «کشیدن دود» آن بکار میرود. سیگار به این معنی را فرنگیها سیگارت میگویند. و در اصطلاح آنها سیگار اطلاق میشود به آنچه ما سیگار برگ میگوئیم و عبارت است از برگهای توتون که آنها را