مشعشعلغتنامه دهخدامشعشع. [ م ُ ش َ ش َ ] (ع ص ) روشن . (آنندراج ) (غیاث ). رخشان . درخشان . درخشنده . درفشنده . پاک و روشن ، که کثیف نباشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ظل مشعشع ؛ که کثیف نباشد. (از اقرب الموارد).|| شراب به آب آمیخته . (غیاث ) (آنندراج ) (دهار)
مشحشحلغتنامه دهخدامشحشح . [ م ُ ش َ ش َ ] (ع ص ) مرد کم خیر. (منتهی الارب ) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) . مرد کم خیر و ناکس و بی قدر. (ناظم الاطباء).
مصحصحلغتنامه دهخدامصحصح . [ م ُ ص َ ص ِ ] (ع ص ) درست محبت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درست در دوستی و محبت . (ناظم الاطباء). || کسی که کارهای باطل آورد و مرتکب آن شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سادات مشعشعیلغتنامه دهخداسادات مشعشعی . [ ت ِ م ُ ش َ ش َ عی ی ] (اِخ ) رجوع به آل مشعشع و تاریخ پانصدساله ٔ خوزستان تألیف کسروی شود.
آل مشعشعلغتنامه دهخداآل مشعشع. [ ل ِ م ُ ش َ ش َ ](اِخ ) نام خاندانی از سادات علوی موسوی که رئیس آنان سیدمحمدبن فلاح بن هبةاﷲ در 848 هَ .ق . بخوزستان دعوی مهدویت کرد. این مرد نخست در سلک طلاّ ب علوم دینیه بود و نزد شیخ احمدبن فهد تلمّذ می کرد. پس از آنکه این داعی
مشعشعانهلغتنامه دهخدامشعشعانه .[ م ُ ش َ ش َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) درخشان . بطور مشعشع. با درخشندگی : مشعشعانه پیشروی میکند. مشعشعانه عقب نشینی کرد. و رجوع به مشعشع، معنی اول شود.
مشعشعةلغتنامه دهخدامشعشعة. [ م ُ ش َ ش َ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مشعشع. (غیاث ) (آنندراج ). || شراب به آب آمیخته . (از اقرب الموارد). می با آب آمیخته . (مهذب الاسماء). رجوع به مشعشع شود.
سادات مشعشعیلغتنامه دهخداسادات مشعشعی . [ ت ِ م ُ ش َ ش َ عی ی ] (اِخ ) رجوع به آل مشعشع و تاریخ پانصدساله ٔ خوزستان تألیف کسروی شود.
مشعشعانهلغتنامه دهخدامشعشعانه .[ م ُ ش َ ش َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) درخشان . بطور مشعشع. با درخشندگی : مشعشعانه پیشروی میکند. مشعشعانه عقب نشینی کرد. و رجوع به مشعشع، معنی اول شود.
مشعشعةلغتنامه دهخدامشعشعة. [ م ُ ش َ ش َ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مشعشع. (غیاث ) (آنندراج ). || شراب به آب آمیخته . (از اقرب الموارد). می با آب آمیخته . (مهذب الاسماء). رجوع به مشعشع شود.
آل مشعشعلغتنامه دهخداآل مشعشع. [ ل ِ م ُ ش َ ش َ ](اِخ ) نام خاندانی از سادات علوی موسوی که رئیس آنان سیدمحمدبن فلاح بن هبةاﷲ در 848 هَ .ق . بخوزستان دعوی مهدویت کرد. این مرد نخست در سلک طلاّ ب علوم دینیه بود و نزد شیخ احمدبن فهد تلمّذ می کرد. پس از آنکه این داعی