مصادفهلغتنامه دهخدامصادفه . [ م ُ دَ /دِ ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِمص ) مصادفة. ملاقات و مقابلی و روبرویی . || دچارشدگی . (ناظم الاطباء).
مصادفةلغتنامه دهخدامصادفة. [ م ُدَ ف َ ] (ع مص ) یافتن کسی را و دیدن . (منتهی الارب ).یافتن کسی را و ملاقات کردن او را. (ناظم الاطباء). برخورد کردن با کسی . یافتن و دیدن . (آنندراج ). یافتن .(تاج المصادر بیهقی ). ملاقی شدن . (یادداشت مؤلف ).
مصادفةًلغتنامه دهخدامصادفةً. [ م ُ دَ ف َ تَن ْ ] (ع ق ) به ناگهانی . ناگهان . تصادفاً. بطور ناگهانی . (از یادداشت مؤلف ).
مصادفةًلغتنامه دهخدامصادفةً. [ م ُ دَ ف َ تَن ْ ] (ع ق ) به ناگهانی . ناگهان . تصادفاً. بطور ناگهانی . (از یادداشت مؤلف ).
مصادفةلغتنامه دهخدامصادفة. [ م ُدَ ف َ ] (ع مص ) یافتن کسی را و دیدن . (منتهی الارب ).یافتن کسی را و ملاقات کردن او را. (ناظم الاطباء). برخورد کردن با کسی . یافتن و دیدن . (آنندراج ). یافتن .(تاج المصادر بیهقی ). ملاقی شدن . (یادداشت مؤلف ).
وجدانلغتنامه دهخداوجدان . [ وِ ] (ع مص ) وجود. وجد. گم شده را یافتن . (ناظم الاطباء). یافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || خشم گرفتن . (اقرب الموارد). || (اِمص ، اِ) در عرف بعضی وجدان عبارت است از نفس و قوای باطنه . (المنجد) (کشاف اصطلاحات الفنون
ناگهانلغتنامه دهخداناگهان . [ گ َ ] (ق مرکب ) ناگاه . ناگه . بغتةً. بی خبر. دفعةً. غفلةً. یکباره . غیرمترقب . نابیوسان : ای دریغا که موردزار مراناگهان بازخورد برف وغیش . کسائی .به کیخسرو از من نماند جهان به سر بر فرودآیمش ناگهان