مصاصلغتنامه دهخدامصاص . [ م َص ْ صا ] (ع ص ) مکنده . (ناظم الاطباء).بسیار مکنده . || حجام . (اقرب الموارد).
مصاصلغتنامه دهخدامصاص . [ م ُ ] (ع اِ) خالص از هر چیزی . واحد و جمع در وی یکسان است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: هو مصاص قومه و هم مصاص الاقوام . (ناظم الاطباء). خالص . (مهذب الاسماء). خالص هر چیزی ، و آن با ضاد به صورت مضاض نیز آید. (از نشوءاللغة ص 139</s
مساسلغتنامه دهخدامساس . [ ] (اِ) این کلمه در عبارت زیر از تاریخ مبارک غازانی آمده است اما معنی آن روشن نیست و شاید با توجه به لغت مساسجی که در همان کتاب آمده است به معنی پولی باشد که به ربا و مرابحه و تنزیل دهند : در این وقت که این معامله با صاحب دیوان بکردند و این آوا
مساسلغتنامه دهخدامساس . [ م َ س ِ ] (ع اِ فعل ) اسم فعل است به معنی لمس کن و مس کن . (اقرب الموارد).- لامساس ؛ لمس مکن . مس مکن . و آن ازشواذ است .
مساسلغتنامه دهخدامساس . [ م َس ْ سا ] (ع ص ) مبالغه است مصدر مس را. بسیار لمس کننده . (اقرب الموارد).
مساسلغتنامه دهخدامساس . [ م ِ ] (ع مص ) مماسة. لمس کردن . (اقرب الموارد). سودن به دست . (غیاث ) (آنندراج ). یکدیگر را بسودن . (ترجمان القرآن جرجانی ) : قال فاذهب فان لک فی الحیاة أن تقول لامساس ... (قرآن 97/20).آن مساس طفل چه بْود
مصاصةلغتنامه دهخدامصاصة. [ م َص ْ صا ص َ ] (ع ص ) مصاصه .دواهایی که اشک چشم روان سازد. (از بحر الجواهر).
مصاصةلغتنامه دهخدامصاصة. [ م ُ ص َ ] (ع اِ) هر آنچه مکیده شود. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آنچه در خوردن و نوشیدن جذب بدن شود. مکیدنی : چون نحل از هریک آنچ خلاصه ٔ لطافت و مصاصه ٔ حلاوت بود با خلیه ٔ خاطر بردم . (مرزبان نامه ص 5</span
مصاصةدیکشنری عربی به فارسیاب نبات يا شيريني که در سر چوب نصب شده وبچه ها انرا ميمکند , خروسک , اب نبات چوبي
مصامصلغتنامه دهخدامصامص . [ م ُ م ِ ] (ع ص ، اِ) خالص از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مثل مصاص است به معنی خالص هر چیزی . (از نشوءاللغة ص 139). و رجوع به مصاص شود.- فرس مصامص ؛ اسب استواربنداندام . (از منتهی
حجامت چیلغتنامه دهخداحجامت چی . [ ح ِ م َ ] (ص مرکب ) حاجم . حجام . حجامت گر. مصاص . آنکه حجامت کند.- امثال : مگر حجامت چی آمده است . چرا بچه ها این همه گریه و فریاد کنند . (زیرا آنگاه که حجامت چی را بخانه آرند همه اطفال خانه گریستن آغازند
مصاصةلغتنامه دهخدامصاصة. [ م َص ْ صا ص َ ] (ع ص ) مصاصه .دواهایی که اشک چشم روان سازد. (از بحر الجواهر).
مصاصةلغتنامه دهخدامصاصة. [ م ُ ص َ ] (ع اِ) هر آنچه مکیده شود. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آنچه در خوردن و نوشیدن جذب بدن شود. مکیدنی : چون نحل از هریک آنچ خلاصه ٔ لطافت و مصاصه ٔ حلاوت بود با خلیه ٔ خاطر بردم . (مرزبان نامه ص 5</span
مصاصةدیکشنری عربی به فارسیاب نبات يا شيريني که در سر چوب نصب شده وبچه ها انرا ميمکند , خروسک , اب نبات چوبي
امصاصلغتنامه دهخداامصاص . [ اِ ] (ع مص ) مکانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مکیدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). برمکیدن داشتن . (تاج المصادر بیهقی ).