مصطبهلغتنامه دهخدامصطبه . [ م ِ / م َ طَ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) مصطبة. میخانه . و به صاد و به ضاد هر دو آمده (یعنی مصطبه و مضطبه ). (غیاث ) (آنندراج ). میخانه و میکده . (ناظم الاطباء). دکانی که آنجا نشینند و شراب خورند و به س
مصطبهفرهنگ فارسی عمیدمکان مخصوصی که اندکی از سطح زمین یا کف اتاق بلندتر باشد و کسی بر آن بنشیند؛ سکو؛ تخت.
مصطبهفرهنگ فارسی معین(مِ یا مَ طَ بِ) [ ع . مصطبة ] (اِ.) 1 - سکو، تخت . 2 - محل اجتماع مردمان . 3 - جایگاه گدایان . 4 - میخانه ، میکده .
مصطبهmastabaواژههای مصوب فرهنگستانسازهای بهشکل مکعبمستطیل از خشت که بر روی گورهای دورۀ عتیق و دورۀ پادشاهی کهن مصر بنا میشد
مستبیعلغتنامه دهخدامستبیع. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استباعة. آنکه حکم به فروش میدهد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به استباعة شود.
مصطبحلغتنامه دهخدامصطبح . [ م ُ طَ ب ِ ] (ع ص ) صبوحی کننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صبوح آشامیده . (یادداشت مؤلف ). || چراغ افروزنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه چراغ می افروزد. (ناظم الاطباء). برکُننده و روشن کننده ٔ چراغ .
مستبعیلغتنامه دهخدامستبعی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبعاء. به عاریت گیرنده ٔ سگ شکاری و یا اسب رهان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استبعاء شود.
مستبیحلغتنامه دهخدامستبیح . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استباحة. || از بیخ و بن برکننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مباح کننده . || مباح یابنده . (منتهی الارب ). رجوع به استباحة شود.
مسطبةلغتنامه دهخدامسطبة. [ م َ / م ِ طَ ب َ ] (ع اِ) سندان آهنگران و حدادها. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چشمه ٔ انباشته . (منتهی الارب ). || آبهای ریزان و مندفق . (از اقرب الموارد). || دوکانچه ٔ کوفته و هموار که بر وی نشینند. (منتهی الارب ). دکان ک
معربدوارلغتنامه دهخدامعربدوار. [ م ُ ع َ ب ِدْ ] (ق مرکب ) مانند معربد. همچون عربده جویان : به یاد مصطبه برخاستی معربدواربر آتشم بنشاندی و زود بنشستی . خاقانی .و رجوع به معربد شود.
سرداب مصریserdab 2واژههای مصوب فرهنگستاناتاقکی در برخی مصطبهها و اهرام دورۀ پادشاهی کهن مصر از زمان «جوسر» به بعد که در عمق و در انتهای چاهی میساختند و در آن مجسمهای از شخص متوفی و در کنار آن اتاقک دیگری برای هدایا و پیشکشهای تدفینی نیز قرار داشت