مصیرلغتنامه دهخدامصیر. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن واقع در 25هزارگزی باختر آخوره با 672 تن جمعیت . آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن اتومبیلرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class
مصیرلغتنامه دهخدامصیر. [ م َ ] (ع اِ) بازگشت گاه . (دهار). مآب . مرجع. برگشتگاه . بازگشتگاه . بازگشت جای . (یادداشت مؤلف ). جای بازگشت آب ، یا عام است . (منتهی الارب ). جای بازگشتن . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (غیاث ). || (اِمص ) بازگشت . (ناظم الاطباء). بازگشت کار. صیور. (یادداشت مؤلف ) <sp
مصیرلغتنامه دهخدامصیر. [ م َ ] (ع اِ) روده . ج ، اَمْصِرة، مُصْران . جج ، مصارین . (بحر الجواهر) (منتهی الارب ماده ٔ م ص ر). رودگانی . ج ، مُصران . (مهذب الاسماء). معی . (بحر الجواهر).
مصیرلغتنامه دهخدامصیر. [ م َ ] (ع مص ) بازگردیدن کار. (منتهی الارب ). صیر. صیرورة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بازگشتن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 89) (آنندراج ). رجوع به صیر و صیرورت شود. (غیاث ). || گشتن از حیّز به جنبانیدن . (المصادر زوزنی ). || گشتن . (ت
مئشیرلغتنامه دهخدامئشیر. [ م ِءْ ] (ع ص ) صاحب نشاط. مؤنث و مذکر در آن یکسان است و گویند: ناقةمئشیر و جواد مئشیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مسگرلغتنامه دهخدامسگر. [ م ِ گ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان ، واقع در 36هزارگزی جنوب شرقی قیدار و 24هزارگزی راه عمومی ، با 309 تن سکنه . آب آن از چشمه ت
مسگرلغتنامه دهخدامسگر. [ م ِ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 9هزارگزی جنوب غربی بیرجند. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
مسئرلغتنامه دهخدامسئر. [ م ُ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اِسآر. کسی که طعام یا شرابی می خورد و از آن چیزی باقی می گذارد. پس خورده گذارنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به اِسآر شود.
مصرلغتنامه دهخدامصر. [ م ِ ](اِخ ) ناحیتی است مشرق وی بعضی حدود شام است و بعضی بیابان مصر، و جنوب وی حدود نوبه است و مغرب وی بعضی از حدود مغرب است و بعضی بیابان است که آن را الواحات خوانند و شمال وی دریای روم است و این توانگرترین ناحیتی است اندر مسلمانی و اندر وی شهرهای بسیار است همه آبادان
مصیرمحلهلغتنامه دهخدامصیرمحله . [ م َ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 15هزارگزی باختری بابل با 160 تن جمعیت . آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن اتومبیلرو است . (از فرهنگ جغرافیائی
مصارینلغتنامه دهخدامصارین . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مصران . جج ِ مصیر. (بحر الجواهر) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || ج ِ مصیر، به معنی روده . (آنندراج ). رجوع به مصران و مصیر شود.
مصیرمحلهلغتنامه دهخدامصیرمحله . [ م َ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 15هزارگزی باختری بابل با 160 تن جمعیت . آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن اتومبیلرو است . (از فرهنگ جغرافیائی
تمصیرلغتنامه دهخداتمصیر. [ ت َ ] (ع مص ) کم کردن و کم دادن دهش را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کم کردن چیزی و بتدریج کاستن دهش را یا عطا کردن اندک اندک . یقال : مصر علیه العطاء اذا قلله ُ. (از اقرب الموارد). || شهر ساختن جای و فراهم آوردن اهل آن را در وی . (منتهی الارب ) (ناظم ال