مضادتلغتنامه دهخدامضادت . [ م ُ ضادْ دَ ] (ع مص ) با هم ضد بودن و با کسی دشمنی کردن . (غیاث ). ضدیت و مخالفت . (ناظم الاطباء) : شاهد که با رفیقان آید به جفا کردن آمده است به حکم آنکه از غیرت و مضادت یاران خالی نباشد. (گلستان ، کلیات چ مصفا ص 9
مضادتفرهنگ فارسی معین(مُ دَّ) [ ع . مضادة ] 1 - (مص ل .) مخالفت کردن با یکدیگر. 2 - (اِمص .) ضدیت ، خلاف .
میدیدیدگویش اصفهانی تکیه ای: adundi طاری: adundi طامه ای: di:dun طرقی: adundi کشه ای: adundi نطنزی: diy(e)du(n)
میدیدیدگویش خلخالاَسکِستانی: avin.irân دِروی: vin.i.rân شالی: vin.i.rân کَجَلی: mi.(h)ind.ərân کَرنَقی: vind.ərâney کَرینی: vind.ərâney کُلوری: vin.irân گیلَوانی: vin.irân لِردی: vində.râne
میدیدیدگویش کرمانشاهکلهری: dyâyn گورانی: dyâyn سنجابی: dyâyn کولیایی: adyâyn زنگنهای: dyâyn جلالوندی: maonyâynân/ mawɪnyâynân زولهای: maonyâynân/ mawɪnyâynân کاکاوندی: maonyâynân/ mawɪnyâynân هوزمانوندی: maonyâynân/ mawɪnyâynân
مضادلغتنامه دهخدامضاد. [ م ُ ضادد ] (ع ص ) مخالف . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کل مضاد مخالف است ، ولی کل مخالف مضاد نیست . (از اقرب الموارد). حریف و خصم و دشمن و معارض و مخالف . (ناظم الاطباء). و رجوع به مضادة و مضادت و ضد شود.
یاسالغتنامه دهخدایاسا. (مغولی ، اِ) رسم و قاعده و قانون . (برهان قاطع) (آنندراج ). طرز و طور و قوانین و حکم و قرار داد چنگیزخان مغول بوده است . یاسه . یاسون . (انجمن آرا) (آنندراج ). یاساق . یساق . (فرهنگ وصاف ) نظام . نسق . امر. حکم . فرمان . قانون اساسی . قوانین اساسی . (یادداشت به خط مرحوم
غیرتلغتنامه دهخداغیرت . [ غ َ رَ ] (ع اِمص ) رشک . (فرهنگ اسدی ). حسد. رشک بردن ، با لفظ عربی استعمال میشود، و مردانه و سرشار از صفات آن است . (از آنندراج ). رجوع به غَیرَة و رشک شود : چون اسماعیل بیامد (متولد شد) و نور بیاورد، ساره غمناک گشت و بگریست از غیرت ، و گفت :