مضاربهلغتنامه دهخدامضاربه . [ م ُ رَ / رِ ب َ / ب ِ ] (از ع ، مص ) یکدیگر را کتک زدن . || تجارت کردن در مال کسی به اینکه بهره ای از سود مر وی را باشد.- مضاربه کار ؛ سوداگری که مایه ندارد و از مال دیگ
مضاربهفرهنگ فارسی عمیدمعاملهای که در آن سرمایهای برای تجارت در اختیار دیگری قرار میدهند و سود آن را طبق توافق قبلی تقسیم میکنند.
مضاربهفرهنگ فارسی معین(مُ رَ بَ یا رِ بِ) [ ع . مضاربة ] (مص ل .) 1 - با یکدیگر زد و خورد کردن . 2 - نوعی وام که تاجر برای انجام معاملات از بانک می گیرد.
مضاربةلغتنامه دهخدامضاربة. [ م ُ رَ ب َ ] (ع مص ) با کسی شمشیر زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). به شمشیر زدن یکدیگر را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). همدیگر را با شمشیر زدن .(ناظم الاطباء). || غلبه کردن در نبرد: ضاربه فضربه ؛ نبرد کرد او را در ضرب پس غالب آمد او را در آن (من
ضرابفرهنگ فارسی معین(ض ِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - با کسی شمشیر زدن ، مضاربه کردن . 2 - برجهیدن گشن بر ماده .
مضاربلغتنامه دهخدامضارب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) جنگجو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مضاربة شود.
مقارضةلغتنامه دهخدامقارضة. [ م ُ رَ ض َ ] (ع مص ) پاداش دادن . قِراض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مجازات کردن . (از اقرب الموارد). || تجارت کردن از مال غیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تجارت کردن با دیگری به اینکه موافق شرطی که با صاحب مال کرده است سود تجارت مابین آنها توزیع
مماضغةلغتنامه دهخدامماضغة. [ م ُ ض َ غ َ ] (ع مص ) کوشش نمودن با کسی در کارزار. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مِضاغ . مضاربة. ضراب . (یادداشت مرحوم دهخدا).
تاجرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی تاجر، بازرگان، بازاری، سوداگر دلال، فروشنده، تهیهکننده مضاربهکار، معامل، معاملهگر، صراف شریک صنف، رسته، جامعه حجره، فروشگاه، کارگاه